اولین پرونده جدی جاسوسی که جمهوری اسلامی با آن در گیر شد، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، در اسفند 57 گشوده شد. در شرایطی که جاسوسان روس از عدم وجود هرگونه مانعی بر سر راه خود مطمئن بودند، یکی از جاسوسان پرنفوذ K.G.B در ایران با نام مستعار «سیکو» شناسایی گردید.

محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند.

 

اولین پرونده جدی جاسوسی که جمهوری اسلامی با آن در گیر شد، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، در اسفند 57 گشوده شد. در شرایطی که جاسوسان روس از عدم وجود هرگونه مانعی بر سر راه خود مطمئن بودند، یکی از جاسوسان پرنفوذ K.G.B در ایران با نام مستعار «سیکو» شناسایی گردید.

محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند.

این نفوذ تا آنجا بود که اگر تیزبینی شهید بهشتی نبود، این سازمان توانسته بود اجرای مراسم استقبال از امام را در دست بگیرد تا بر مشروعیت خود بیافزاید.

اما اینک سخن بر روی یکی از چهره های این سازمان است و بیش از آنکه به عملکرد سازمان پرداخته شود، پرونده جاسوسی تشکیلاتی سعادتی در دستور قرار دارد:

* سعادتی کیست؟

محمد رضا سعادتی فرزند سید علی به سال 1323 در شیراز و در خانواده ای روحانی و کم بضاعت به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1341 با رتبه دوم و بورسیه دولتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1345 در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت و به عنوان سپاه ترویج آبادانی و مسکن در ایلام مشغول کار گردید.

پس از پایان خدمت وظیفه در سال 1347 وارد کارخانه ذوب آهن اصفهان شد و سال بعد به دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت. همزمان با کمک برادران جلال زاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساندند و از طریق جلال زاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت.

محمد رضا سعادتی در سالهای دانشجویی

هر چند که پیش از آن در دوره دانشجویی با ناصر صادق آشنا شد و مدتی هم در برق منطقه ای شیراز همکارش بود، اما سعادتی در بازجویی عضویت خود را در تشکیلات مجاهدین مرتبط به مهدی رضایی (با نام مستعار بهروز همایونفر) می داند. سعادتی همچنین در بازجویی علت گرایش خود به مبارزه علیه رژیم پهلوی را، اعدام 2 تن از دوستان مارکسیستش به نامهای اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی می داند که در گروه سیاهکل فعالیت داشته اند.

بر اساس نظریه موجود در پرونده سعادتی، حضور وی در ذوب آهن اصفهان زمینه ای برای ارتباط وی با کارشناسان شوروی گردیده بود و از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی نشان شده بود.

سعادتی از جمله کسانی است که از ضربه شهریور 1350 ساواک به سازمان مجاهدین در امان ماند اما در اردیبهشت 1351 در پی دستگیری مهدی رضایی، سعادتی به همراه همسرش ناهید جلال زاده دستگیر شدند. سعادتی به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به سید سیکو مشهور شد.

هنگامی که در پی نقل فتوا و نجس دانستن کمونیستها و ممنوعیت تماس با آنها در اثر تز جدید سازمان مبنی بر تغییر ایدوئولوژی و مارکسیست شدن در میان زندانیان وفادار به آن شکاف ایجاد شد، وی با همکاری ساواک از اوین به قصر منتقل شد تا در اجرای سیاست ها و منویات رجوی، آنها را مهار کند؛ حسین شریعتمداری در خاطرات خود درباره ماموریت وی می گوید: «سعادتی که آمد (بنابر مأموریتی که داشت) گفت جمع ما جمع مشترک با مارکسیست هاست، خودش هم رفت داخل کمون مارکسیست ها و این دستور سازمانی بود.»

سعادتی در زندان، تاریخ معاصر تدریس می نمود که از جمله شاگردان او می توان به بهزاد نبوی اشاره کرد. هر چند بهزاد نبوی بیشتر شاگردی شعاعیان دیگر چهره مشهور به روس گرایی را نموده است.

سعادتی در 22 آبان 1357 از زندان آزاد شد و 23 بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، در جمع کادر مرکزی 15 نفره آن قرار گرفت. همچنین به عضویت هیئت مدیره شرکت نولکو بازگشت که شرکتی برای پوشش فعالیتهای سازمان بود. وی در کنار این امور، طبق اقدامی برنامه ریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت.

در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. مقربی یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی بود که مدت 25 سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال 1355 توسط اداره کل ضد جاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چطور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد.

دست نوشته اکبر طریقی همدست سعادتی در سرقت اسناد مورد علاقه «K.G.B»

سعادتی پس از دستگیری و محاکمه توسط موسوی تبریزی با اثبات قطعی جاسوسی وی و اقرار خود بر این موضوع، بر اثر فشار تبلیغاتی سازمان به دستگاه قضایی به 10 سال زندان محکوم شد.

وی در جریان شورش مسلحانه ای که در زندان کرد مجدداً محاکمه و در مرداد 1360 به اعدام محکوم گردید.

* کشف ارتباط سیکو و فیسینکو

عباس امیر انتظام در خاطرات خود گفته است: « ...در یکی از روزهای اسفند 1357 منشی من اطلاع داد که شخصی می خواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را درمیان بگذارد. پس از توافق من مردی درحدود 50 سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اطاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او٬ قراراست درساعت 5 بعد از ظهر امروز یکی از دیپلمات های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی درمیدان 25 شهریور برود و چیزهایی را دراختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می شود. این فردآمده بودتا کسب تکلیف کند.

مطالب رابلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شـخص مسـئله را تعقیب کند٬ ولی آقای بازرگان ازشنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود٬ ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش رابه من داد که به اطلاع نخست وزیررساندم... [بعدها] وی گفت که عبدالعـلی را دسـتگیر کـرده انـد و نام واقعی این فرد محمد رضا سعادتی است که با دستگاه های عکاسی مخصوص جاسوسی که ازدیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شـده است. من تا آن روز نمی دانستم که محمد رضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است!»

البته ابراهیم یزدی عامل گزارش اولیه را دکتر چمران معرفی نموده است اما آنچه مسلم است شناسایی اولیه وی توسط دولت موقت انجام گرفته است.

یک برگ از یادداشت های بدست آمده از سعادتی در باره درخواست ها از شوروی

چگونگی دستگیری این جاسوس بلندپایه، همچون مقربی همچنان برای شوروی به صورت یک معما باقی مانده بود تا به جای حل معمای قبلی معمای دیگری نیز بر آن افزوده شود. این خلأ اطلاعاتی باقی بود تا آنکه سازمان مجاهدین انقلاب در تاریخ 23 خرداد ٬1358 برخی اسناد و خلاصه گزارش مأموریت سعادتی و بخشی از اظهارات وی در بازجویی را منتشر کرد. در اسنادی که انتشار یافت٬ نوع ارتباطات سعادتی با واسطه اطلاعاتی سازمان جاسوسی شوروی و اسناد تحویل شده و درخواست های سعادتی از وی فاش گردید.

* فیسینکو کیست؟

پس از پیروزی انقلاب، به دستور مستقیم کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه K.G.B در تهران موفق شد در روز 14 فوریه 1979 مطابق با 25 بهمن 1357 مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس بگیرد. مسئولیت این ارتباط به عهده ولادیمیر فیسنکو افسر شاخه اطلاعات سیاسی ایستگاه (مستقر در سفارت شوروی در تهران)، گذارده شد. وی به زبان فارسی، تسلط کامل داشت و با موهای مشکی و چشمان قهوه‏ای، شباهت فراوانی به ایرانی ها داشت.

ولادیمیر کیتوویچ فیسینکو دبیر اول سفارت شوروی و عضو K.G.B در رستف روسیه به دنیا آمد. او دانشجوی انستیتوی زبان های شرقی یک دانشگاه ایالتی مسکو بود که به فراگیری زبان فارسی و انگلیسی پرداخت. سـپس بورسیه دانشگاه تهران را دریافت کرد. فیسینکو به تاریخ نیز علاقه مند بود و یک مقاله در مورد نفت ایران نوشت. در سال 1964 با نینا نیکولا پونا پکلانیک که دانشجوی گروه عربی در همان انستیتو بود، ازدواج کرد. همسرش که دختر یک مقام نظامی عضو هیئت مدیره K.G.B بـود٬ بـه هـمراه فـیسینکو بـه ایـران آمـد و مـنشی سفارت شوروی در تهران شد.

در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش می‏رفت و گسترش می‏یافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانه‏های ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی را در ساواک بخواهید... وی 30 سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بـود... با از دست رفتن مقربی٬ در رزیـدنسی یک خـلا اطّـلاعاتی پـیدا شـد؛ اضـافه بـر ایـنها٬ او عـملاً هـمه افسـران PI، [Political Intelligence] را که در زمان های مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کـار کرده بودند٬ می شناخت...»

این کتاب در ادامه به احضار فیسینکو توسط «گنادی کازنکین» رییس شعبه جاسوسی سیاسی در ایران اشاره می کند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر اینکه نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد؛ ساواک ازبین رفته هیچ کس به تلفن های ماگوش نخواهد داد. همین الآن از سفارتخانه به رابطت تلفن کن.

* گزارش دستگیری سعادتی

قسمت هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب٬ به شرح ذیل است:

ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی٬ در مورخه 5/2/58 مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی ازاتومبیل پیاده [شد] و درخیابان دیبا منشعب ازخیابان روزولت٬ وارد شرکت نولکو -که یک مؤسسه صنعتی است-، گردید. در بررسی بعدی مشخّص شد که مرد روسـی بـه نـام ولادیمیرفیسنکو ٬ دبیراول سفارت شوروی می باشد و مردتماس گیرنده٬ یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است... چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت 00/17 مورخه 6/2/58 و یا 7/2/58 (در قـرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی -جهت مبادله اسناد و مدارک- ملاقات می نماید٬ لذا بررسی های لازم به عمل آمد و طی طرحی٬ مأمورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که 5 دقیقه قبل از شروع ملاقات٬ مأمورین به شرکت وارد [شوند] و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط نمایند... پس ازدستگیری مرد تماس گیرنده٬ فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو٬ بعد ازخروج از شرکت٬ سوار اتومبیلی٬ که توسط سه نفر مأمور شوروی هدایت می شد٬ گردید و منطقه را ترک نمود. در بازرسی بدنی از مردتماس گیرنده٬ مشخّص شد که مسلح به اسلحه کمری می باشد و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت٬ یادداشتی که حاکی از همکاری ایـن شـخص بـا سرویس اطلاعات شوروی می باشد، به دست آمد...

در گزارشهای منتشره از بازجویی ها آمده است که وی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخـذ وسـایل وامکـانات فـنّی٬ آموزشی و الکترونیک و عملیاتی ازسازمان جاسوسی شوروی اذعان نموده بود. او در آخرین ملاقات نیز فهرستی از ما یحتاج سازمان را تهیه نموده بود که در زمان دستگیری به دست ماموران افتاد.

نکته جالب در بازجویی های او این است که در عین اعترافات اینچنینی، بدیهیات را منکر می شده است؛ به عنوان نمونه وی در جلسه اول از بازجویی ها در 6 اردیبهشت 1358 ادعا نمود سران سازمان را نمی شناخته و گفت: دبیر شوروی می گفت به افرادی به نام رجوی و خیابانی سلام برسان. این در حالیست که او در زندان حامل پیام رجوی بوده است و حتی اگر می توانست عضویت خود در کادر مرکزی سازمان را انکار نماید، انکار آشنایی با رجوی در حالیکه بسیاری از مبارزین که در دادستانی حضور داشتند، آن دو را با هم دیده بودند، امری است که نشان از عدم وجود هرگونه شکنجه و یا اعمال فشاری در بازجویی ها (که از سوی او و اعضای سازمانش ادعا می شد)، دارد. به عبارت دیگر وقتی سعادتی خود را در برابر اسنادی غیر قابل انکار می بیند، ناگزیر لب به اعتراف می گشاید.

محمد رضا سعادتی٬ در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئله کردستان٬ حزب توده٬ موقعیت چریک های فدایی خلق٬ افسران اطلاعاتی سیا٬ اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمان منحله امنیت٬ امام خمینی؛ وضع و موقعیت ایشان در ایران، درملاقات های خود با فیسنکو٬ اشاره کرد. وی همچنین به سرقت نزدیک به 50 صفحه مهم از پرونده مقربی از اسناد دادستانی انقلاب در زندان قصر و تحویل آن به K.G.B اعتراف نموده بود.

در پی کشانده شدن این پرونده از ابعاد حقوقی به رسانه ای توسط سازمان مجاهدین انقلاب که کلید کشمکشهای بعدی را زد، انتقادهای فراروانی به این سازمان وارد شد. مجاهدین انقلاب در کنفرانسی مطبوعاتی در 11/4/1358 در پاسخ به دلایل این امر، علم مردم را پشتوانه ای برای رسیدگی عادلانه در برابر فشارهای حامیان سعادتی عنوان نمود.

* واکنشها به دستگیری

سران سازمان در اولین واکنش به دستگیری سعادتی به محضر امام (ره) رفتند. از آن دیدار که در همان روز دستگیری اتفاق افتاد در صحیفه نور تنها چند جمله مختصر منعکس گردیده است.

دیدار سران سازمان با امام (ره) در واکنش به دستگیری سعادتی

امام خمینی (ره) در بخشی از سخنان خود ضمن تاکید بر اهمیت تلاش‌های سازنده به خاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است.

در این دیدار که در قم انجام شد، مسعود رجوی، موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان حضور داشتند. کیهان که آن روزها در سیطره سازمان بود، تیتر بزرگی از صفحه اول شنبه 8 اردیبهشت را به این دیدار اختصاص داد و با ذکر جمله ای از مسعود رجوی از ملاقات یکساعته اعضای سازمان با امام خبر داد و نوشت کلیه ملاقاتهای امام 6 روز متوقف شد.

با این حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نکردند بلکه فردای دیدار با مجاهدین، بیش از هر روز دیگری ملاقات داشتند و در دیدار کارکنان صنعت نفت فرمودند: «عزیزان من! ...توطئه‌ها را، توطئه‌های بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثی کنید. من قبلاً گفته بودم که غائله ایجاد می‌کنند شیاطین؛ هر روزی به اسمی. ما باید از این غائله‌ها جلوگیری کنیم، هوشمند باشیم، غائله‌ها را با هوشیاری توجه کنید و خنثی کنید. ممکن است پس از چند روز دیگر یک غائله دیگر بلند بشود. از اولاد من یکی ترور بشود یا خودم. اینها باید بدانند که نهضت ما قائم به شخص نیست؛ نهضت ما همگانی است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بیدار شده‌اند. گمان نکنند که با ترور، کاری انجام می‌دهند. ملت ما راه خود را یافته است. ما از این دسیسه‌ها نمی‌ترسیم.»

از این جملات به نظر می رسد در آن تاریخ گفتگوهایی در میان امام و آنها رد و بدل شده که امام آینده آنها را به آنها تذکر داده اند که با ترور نمی توانند کاری از پیش ببرند.

با افشای دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب و به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه، سازمان مجاهدین خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تیرماه آن سال بیش از 7 اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت. برای اثبات شکنجه به سخنان عزت الله سحابی استناد شده بود.

اگرچه نهضت آزادی به تحریف سخنان سحابی واکنش نشان داد اما این اعتراض مورد توجه قرار نگرفت؛ نهضت آزادی در تکذیبیه خود پیشنهاد نمود لازم است خود مجاهدین از نظر سازمانی وارد در تحقیقات شوند. این پیشنهاد در حالی مطرح شد که در اطلاعیه های سازمان، آن بخش از بازجویی های سعادتی که وی در همان روز اول گفته بود این عمل وی عملی سازمانی بوده است، تأیید شده بود.

سعادتی در دادگاه

در ادامه جوسازی ها در مسیر رسیدگی به این پرونده، در تیرماه 58 اطلاعیه ای با امضای 42 تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله احمد شاملو، سیمین بهبهانی، گلی ترقی و... منتشر شد و در حالی که خود سعادتی و سازمان ارتباط با شوروی را پذیرفته بودند، او را «گروگان آزادی در چنبر تهمت ها و افتراهای مرموز» خواندند و از این «عضو سازمان مترقی! مجاهدین خلق» به سالک طریق عشق یاد کرده و خواهان آزادی او شدند.

همزمان جمعیت حقوقدانان نیز که در کنترل نیروهای مارکسیست مشرب بود، با ارسال نامه ای به وزیر دادگستری نسبت به شکنجه سعادتی گلایه کرده و در سناریوی جدیدی او را نه خائن بلکه نگهدارنده اسرار و اسنادی از روابط پشت پرده سازمانهای جاسوسی غرب برای سازمان معرفی نمودند.

سعادتی خود نیز در نامه ای به دادستان کل، خواستار حضور نماینده ای از سازمانش شد اما به رغم اشتراک این پیشنهاد از سوی گروه های مختلف، سازمان نماینده خود را به دادگاه وی نفرستاد تا از پیگیری قضایی و بررسی ماهوی موضوع امتناع نماید.

در پی اعتراض مردم به مواضع سازمان در 17 تیرماه در مشهد، اولین تیراندازی اعضاء سازمان به سوی مردم انجام شد که اگرچه تلفاتی نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت؛ امری که در 30 خرداد 60 به اوج خود رسید.

یکی از نکات عجیب در این پرونده آن است که سعادتی به رغم آنکه به اتهام جاسوسی دستگیر شده بود و طبیعتاً نباید از امکان تبادل اطلاعات با بیرون برخوردار می بود، به راحتی با خارج از زندان در ارتباط بود و به عنوان نمونه می توان به نامه وی در پی درگیری سازمان با مردم در 16 آذرماه 58 اشاره کرد که در شماره 16 نشریه مجاهد به چاپ رسید و در آن، مخالفان سازمان را «چماقدار» توصیف نمود. او همچنین در همین دوره با همسر خویش که از اعضای اصلی منافقین بود نیز ملاقات داشته است.

* آشوب طلبی سازمان

سازمان به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و در ادامه درگیری ها بعد از دستگیری سعادتی و اختلافات بعدی همچون درگیری های ناشی از حمایت از بنی صدر با مردم، در 30 خردادماه 60 اعلام جنگ مسلحانه نمود و گمان می کرد که با استقبال عمومی روبرو خواهد گردید.

رفتار نابخردانه آنها در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و معظم له در 6 تیر مورد سوء قصد قرار گرفت.

برنامه ریزی سازمان با انفجار 7 تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند.

آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.

شهید محمد کچوئی

کاظم افجه ای به دلیل فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و ضدیت با جمهوری اسلامی دستگیر و در زندان به سر می برد که شهید کچویی با او به بحث نشسته بود و او نیز وانمود می کرد که معقول شده است و توانسته بود تا حدی اعتماد مسئولین و نگهبانان زندان را جلب نماید. به دنبال خیز افجه ای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار وی می گردد و به سوی او می رود که با شلیک افجه ای به شهادت می رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودی ها و خروجی های زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان ها (دادستانی) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب می کند که در اثر سقوط کشته می شود.

همزمان با ترور شهید کچویی در هشتم تیرماه، بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصر زندانی نیز با این شورش آزاد می گردند، فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند.

در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران تردد می نمودند، شناسایی شد.

کاظم افجه ای عامل ترور شهید کچویی در کنار مسعود رجوی

با شکست این طرح و کشته شدن کاظم افجه ای، مهدی آسمان تاب به برنامه ریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار می کند و با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد بدست آمده، نقش سعادتی در این ترور از سوی دادگاه قطعیت می یابد و در مردادماه 60 به اعدام محکوم می شود.

* حاشیه های پرونده در سالهای بعد

در سالهای بعد از اعدام سعادتی، کمتر کسی در پرونده جاسوسی او تردید کرد، زیرا از نهضت آزادی تا سازمان مجاهدین انقلاب و همچنین یاران امام در جریان این پرونده بودند و به تبع آن، از وقوع این جرم تردید ناپذیر دفاع کرده بودند؛ اما آنچه مورد خدشه برخی قرار گرفت چرایی اعدام وی بود که بیشتر از سوی دوستان بهزاد نبوی مطرح می شد.

مصطفی تاج زاده در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: همان طور که می دانید سعادتی به جرم جاسوسی دستگیر شد و به چند سال زندان محکوم شد اما پس از شهادت کچویی در زندان مشخص شد که فردی که کچویی را ترور کرده از طریق سعادتی جذب سازمان شده و این ترور را صورت داده بود... منتها نکته مهم این بود که سعادتی بعد از رجوی و خیابانی نفر سوم سازمان و مخالف مشی مسلحانه بود و معتقد بود این مشی ضربه اش به سازمان از ضربه دستگیری حنیف نژاد در سال ۵۰ و یا مارکسیست شدن سازمان در سال ۵۴ بیشتر است و نباید وارد فاز مسلحانه شد...

او سپس تز بهزاد نبوی را به نام شهید رجایی چنین بیان می کند: با زنده ماندن سعادتی می توان در سازمان خط فعالیت سیاسی را به جای فاز نظامی تقویت کرد و یا باعث ایجاد انشعابی در سازمان شد که بعدها به سوی فعالیت مسلحانه سوق داده نشوند و معتقد بود اگر چنین اتفاقی بیفتد برای ما مقابله سیاسی با مجاهدین خلق در درازمدت بهتر از وارد شدن به فاز مسلحانه و فعالیت غیرقانونی سازمان است. وقتی رجایی شنید که می خواهند سعادتی را اعدام کنند تلاش زیادی کرد که جلوی اعدام را بگیرد یا به تأخیر بیندازند تا مسئله را در سطح بالاتر بررسی کنند. ظاهراً مسئول مربوطه می دانست که در موضع بالاتر ممکن است مانع اعدام شوند، تا وقتی سعادتی اعدام نشد جواب تلفن رجایی را نداد...

او در مصاحبه با مجله چشم انداز ایران نیز گفته است: در صورت عدم اعدام سعادتی، ممکن بود برخی انفجارها و ترورها که متقابلاً خشونت‌‌هایی را از طرف مقابل در پی داشت، ایجاد نشود. البته عده‌ای از صاحب‌نظران معتقدند به علت هژمونی رهبری، انسجام تشکیلاتی و اندیشه و مشی رجوی، انشعاب در مجاهدین خلق منتفی بود. ولی چون این مسیر طی نشد، هیچ یک از دو ادعا قابل اثبات نیست.

سعید حجاریان و بهزاد نبوی نیز در مصاحبه هایی این فرضیه را مطرح کرده اند که سعادتی در پی مخالفت با مشی مسلحانه سازمان بود و با حفظ او می شد از خشونت های بعد جلوگیری کرد.

این سخنان در شرایطی مطرح می شود که سعادتی در پروژه نظامی همچون ترور مسئولین دادستانی و شورش داخل زندان نقش آمر را داشت و به صورت عملی اعتقادش به برخورد مسلحانه را اثبات نموده بود. همچنین، امروز خاطرات طرفهای روس نیز چاپ شده است که در آنها تأکید شده در اولین ملاقات با سعادتی در 25 بهمن 57 در دانشگاه تهران، وی پیش از هر چیز، تقاضای اسلحه می نماید و در پاسخ طرف روس که شما که اسلحه های زیادی در اختیار دارید، می گوید اینها که ما داریم چیزی نیست و بیش از چند روز دوام نخواهد یافت و ما نیاز داریم جریان اسلحه برایمان حالت مستمر داشته باشد...

این درخواست سعادتی کاملاً بیانگر نگاه او از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب به درگیری برای «به دست آوردن قدرت حاکمیت پیش از آنکه دیر شود»، است.

نکته قابل بحث دیگر به شخص پیشنهاد دهنده باز می گردد. درباره بهزاد نبوی گزارشهایی وجود داشت که در پشت بام مدرسه رفاه به نیروهای سازمان، آموزش تیراندازی می داده و سابقه رابطه استاد و شاگردی او با سعادتی نیز قابل تأمل است. بهزاد نبوی در مصاحبه سال 59 خود با نشریه شاهد نیز علناً از همسویی با سعادتی در زندان و نادرست شمردن نقل فتوا در نجس شمردن مارکسیستها سخن می گوید.

از سوی دیگر، برخلاف ادعای تاج زاده، سعادتی خود مارکسیست شدن سازمان را تبلیغ نموده بود و در این راستا با زندانیان پیرو خط امام(ره) در زندان قصر درگیر شده بود و نمی توان چنین گمانی را دباره او داشت که آنرا ضربه 54 بداند.

اما روایت نیروهای دادستانی از واقعه نیز به شکل متفاوتی است. بهزاد نبوی برای امکان مباحثه با سعادتی، تقاضای انتقال او از قصر به اوین را می نماید که با این تقاضا موافقت می شود. او چندین جلسه با سعادتی برگزار می نماید که با شورش 8 تیر، این نشست ها متوقف می گردد و عملاً نیز نشست های بهزاد نبوی با سعادتی هیچ دستاوردی نداشته است.

پس از محاکمه مجدد سعادتی و محکوم شدن به اعدام، بهزاد نبوی از شهید رجایی می خواهد تا با شهید لاجوردی تماس گرفته و خواهان ملاقات او با سعادتی شود. رجایی نیز با لاجوردی تماس گرفته و می گوید شخصی که فعلاً مجاز به گفتن نام او نیستم، می خواهد سعادتی را قبل از اعدام ببیند؛ لاجوردی می گوید او را برای اعدام برده اند، اجازه دهید بپرسم آیا انجام شده که خبر انجام اعدام را به او می دهند و او نیز برخلاف ادعای تاج زاده و حجاریان هم با رجایی صحبت کرده بود و هم در این راستا اقدام کرده بود اما تماس رجایی دیر هنگام بوده است، علاوه بر آنکه یکبار نیز زمان اعدام به تعویق افتاده بود.

شهید لاجوردی در کنار شهید بهشتی

نکته قابل توجه در این روایت آن است که بهزاد نبوی تنها تقاضای ملاقات قبل از اعدام را کرده بود و نه توقف اعدام! با توجه به سابقه انقلاب نیکاراگوئه این سوال مطرح می شود که در این دیدار انتظار تبادل چه سخنانی بوده است.

حجاریان در ادعایی دیگر نیز در گفتگو با نشریه نگاه نو، اعدام سعادتی را در ادامه پرونده جاسوسی وی می داند که لاجوردی خود بدون تشکیل دادگاه، او را اعدام نموده است. این ادعا نیز با توجه به محاکمه مجدد سعادتی در دادگاه عمومی به جای دادگاه انقلاب که به اصرار خود وی بوده است و صدور حکم اعدام خالی از وجه است.

اما ریشه این عصبانیت را می توان در وصیتنامه لاجوردی نیز جستجو کرد، آنجا که می گوید: «خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه ی منافقین خلق، سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند، هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس... برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسولین و نجات بنیادی آنان)خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فاهت روی روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام.

گفته ام که خطر اینان (منافقین انقلاب) به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چراکه علاوه بر همه شیوه های منافقانه، منافقین سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند.»


جاسوسی که طلبکار شد

پژوهشگر: مهدی اسلامی


در کنار نام امیرانتظام نامهای دیگری نیز در اسناد جاسوس خانه امریکا مانند ناصر میناچی، حسن نزیه، رحمت مقدم مراغه ای و... دیده می شد؛ اما هیچ یک برای سازمانهای اطلاعاتی امریکا جایگاه امیرانتظام را نداشت. تا آنجا که در سندی اشاره می کند که امیر انتظام و بنی صدر با یکدیگر درگیرند و تاکید می کند باید ضمن جذب بنی صدر مراقب بود که رابطه با امیر انتظام حفظ گردد.

مهدی اسلامی رجا نیوز: نقل می کنند که آیت‌الله طالقانی پس از دستگیری سعادتی گفت که تا حالا هر وقت ما چشم باز کردیم در این کشور جاسوس شوروی می‌گیرند، چرا یک‌بار جاسوس آمریکا گرفته نمی‌شود؛ اما 8 ماه پس از دستگیری سعادتی، روزنامه بامداد تیتر اول خود را اینگونه زد: امیرانتظام به اتهام همکاری با "سیا" بازداشت شد.


دومین پرونده بزرگ جاسوسی پس از انقلاب که این بار امریکایی بود، 29 آذر سال 1358 با مصاحبه دانشجویان پیرو خط امام به مطبوعات کشید. عباس امیرانتظام در حالی دستگیر شد که از چهره های اصلی دولت موقت به شمار می رفت.


در کنار نام امیرانتظام نامهای دیگری نیز در اسناد جاسوس خانه امریکا مانند ناصر میناچی، حسن نزیه، رحمت مقدم مراغه ای و... دیده می شد؛ اما هیچ یک برای سازمانهای اطلاعاتی امریکا جایگاه امیرانتظام را نداشت. تا آنجا که در سندی اشاره می کند که امیر انتظام و بنی صدر با یکدیگر درگیرند و تاکید می کند باید ضمن جذب بنی صدر مراقب بود که رابطه با امیر انتظام حفظ گردد.


• امیرانتظام کیست؟

عباس روافیان (امیرانتظام) فرزند میرزا یعقوب رفوگر عنصر فاسد و فاسق بازار قدیم تهران است که در سال 1311 در تهران متولد شد؛ دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر و عموی یهودی خود که به فرقه ضاله بهاییت گرویده بودند، رشد و نمو و تربیت می یابد و درسال 1329 دانشجوی رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران می شود.


او که در دانشکده فنی با مهندس بازرگان آشنا شده بود، سعی به نفوذ در نهضت آزادی می کند و برابر آنچه در خاطرات بازرگان آمده است؛ در کنار حسن نزیه، ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان عضو کمیته دانشگاه تهران می گردد.


وی در سال 1332 همزمان با شهادت دانشجویان دانشکده فنی در 16 آذر و در جریان سفر نیکسون به ایران، نامه اعتراض آمیز بازرگان را از طریق کاتم کارمند سفارت امریکا و عضو سیا به مقامات امریکایی می رساند که به دستگیری بازرگان منجر می گردد.


وی خود نیز از بیان این موضوع ابایی ندارد و می گوید: «در موقع دادن نامه، آقای ریچارد کاتم پیشنهاد کرد هرچند وقت یکبار من او را ببینم و مطالبی را که دارم به او بدهم»


این ارتباط تا سال 1342 ادامه می یابد اما به فاصله اندکی پس از خروج کاتم از ایران، قیام 15 خرداد رخ می دهد. او در همان سال به اداره ثبت احوال تهران مراجعه می کند و به طور رسمی شهادت می دهد که مسلمان شده است و نام خانوادگی خود را تغییر می دهد و به پاریس و سپس به شرق خلیج سان فرانسیسکو در امریکا می رود و در دانشگاه برکلی رفته فوق لیسانس مهندسی محاسبات ساختمان می گیرد. دانشگاه برکلی بیش از هر چیز به پرورش جاسوسان معروف است.


وی در سال 1349 شرکت مهندسی مشاور تدبیر صنعت را در خیابان فردوسی تقاطع خیابان انقلاب اسلامی برای واردات وسایل سنگین از امریکا ایجاد می کند و در پوشش تجارت به ارتباط با کاتم ادامه می دهد. ارتباط او با کاتم تا پیروزی انقلاب همچنان ادامه داشت.


در کتاب شماره 10 اسناد لانه جاسوسی ملاحظه می شود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دیماه 1357، عباس امیرانتظام در پی ملاقاتی با ریچارد کاتم که تحت عنوان نماینده کمیته حقوق بشر امریکا به ایران بازگشته بود، ابراز تمایل می کند که با سفارت امریکا در تهران در تماس باشد و کاتم هم او را به ان تشویق می کند.



در 19 دیماه 1357 امیرانتظام تحت عنوان عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی با استمپل، کارشناس سیاسی سفارت امریکا ملاقات و درباره حوادث آن هنگام تبادل نظر کرده و از قول نهضت آزادی می گوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد. از امیرانتظام در این سند به عنوان منبع جدید نهضت آزادی که باید قویاً محفوظ بماند، یاد می شود. او با تأیید این دیدار در دادگاه، به دیداری نیز با رمزی کلارک در تهران در همان زمان اذعان نموده است.


احمد صدر حاج سید جوادی در مصاحبه با هم میهن در این خصوص می گوید: «در جمع چندتن از دوستان تصمیم براین شد که عباس امیرانتظام به علت تسلط به زبان انگلیسی با امریکا مذاکره کند و از آنها بخواهد تا ارتش سلطنتی را مجبور به عقب نشینی از خیابان ها و ادامه کشتار مردم کنند.»


این روزنامه که مدتی صفحه آخر خود را به خاطرات این عضو گروهک نهضت آزادی اختصاص داده بود، در ادامه می نویسد: به خوانده ها و شنیده های خود که رجوع می کنیم به یاد می آوریم که از آذر تا بهمن 57 هر هفته این جلسات برگزار شده است. اما وقتی این را با پیرمرد درمیان می گذاریم، اصلا نمی پذیرد: «یک یا دو جلسه بیشتر نبود. اگر بود امیرانتظام گزارش آن را به جمعی که او را مأمور مذاکره کرده بودند، می داد.» این در حالیست که امیرانتظام روایت متفاوتی دارد و از تداوم جلسات می گوید. حاج سیدجوادی به دیدار رمزی کلارک نیز اشاره می کند که او نتیجه این جلسه را برای خود مثبت می دانست. کلارک در نتیجه این جلسه فهمید این انقلاب تحت تأثیر شوروی نیست: «کارتر بعد از گزارش رمزی کلارک، حمایت خود از شاه ایران را کمرنگ کرد.»


پس از اطمینان امریکا از وجود عواملی در میان دولت آینده، تلاش می شود تا نقش آنها در دولت مهندس بازرگان پررنگ تر گردد. در 23 بهمن حکم سخنگویی دولت موقت و معاونت اداری نخست وزیر برای امیرانتظام صادر می شود.


او 4 ماه پس از دریافت این حکم به مأموریتی تازه می رود و با ترک دفتر نخست وزیر به عنوان سفیر کشورهای اسکاندیناوی روانه استکهلم می شود.


تماس‌ و اطلاع‌رسانی‌های‌ امیرانتظام با آمریکاییها‌ در سوئد، بیش از پیش ادامه‌ پیدا می‌کند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقل از طرف امریکایی آمده است امیرانتظام هنگامی‌ که‌ با این‌ سؤال‌ مواجه‌ می‌شود که‌ چرا برای خدمت‌ در پست‌ سفارت‌ به‌ سوئد می‌رود، چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: «این‌ برای‌ ما ساده‌تراست‌ تا با یکدیگر در استکهلم‌ صحبت‌ کنیم‌! » امیرانتظام چنان‌ مورد علاقه‌ی‌ امریکایی‌ها بوده‌ است‌ که‌ هنگامی‌ که‌ به‌ عنوان‌ سفیربه‌ سوئد فرستاده‌ می‌شود، بروس‌ لینگن‌ -کاردار امریکا در تهران‌- نامه‌ای‌ اداری‌ -ولی‌غیررسمی‌- برای‌ سفیر امریکا در سوئد می‌نویسد و امیرانتظام را چنین‌ توصیف‌ می‌کند: «در اینجا خیلی‌ زیاد محصور انقلاب‌ است‌، اما به‌ سختی‌ در روش‌ و ظاهر، انقلابی‌ به‌ نظر می‌آید. او مدت‌ قابل‌ توجهی‌ را در کشور ما گذرانده‌ و ایالات‌متحده‌ را بسیار خوب‌ می‌شناسد و آنجا را دوست‌ دارد. مطمئناً شما از اوخوش‌تان‌ خواهد آمد.» در ادامه‌، سفیر امریکا در سوئد به‌ برقراری‌ ارتباط‌ با امیرانتظام و کسب‌ اطلاع‌ از وی‌تشویق‌ می‌شود.


* اظهار برائت نهضت آزادی از امیرانتظام

امیر انتظام در 16/1/1358 در مصاحبه مطبوعاتی خود با اشاره به شایعات موجود درباره خود، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی، قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر گفت: «ما از زمانیکه دانش آموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم. بعد از حکومت دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان همکاری داشتیم. ما کسانی نیستیم که امروز بهم رسیده باشیم.» وی سپس اضافه کرد: «بنده امریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست و آنگاه از فداکاریهای صادق قطب زاده در پیشبرد انقلاب صحبت کرد.»


اما نهضت آزادی ایران در اطلاعیه ای در شنبه 18 فروردین 1358 به این اظهارات واکنش نشان داد و تصریح کرد: «بدینوسیله به اطلاع عموم ملت ایران می‌رساند که آقای مهندس امیرانتظام تنها به هنگام تأسیس نهضت آزادی ایران در سال 1340 به مدت 3 ماه با این حزب همکاری داشته است و از آن پس، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هیچگونه فعالیتی در نهضت آزادی ایران نداشته است و نهضت در برابر سخنان و نظرات و اعمال وی مسئولیتی ندارد.»


این اطلاعیه در حالی صادر شد که تا آن زمان، هنوز هیچیک از مدارک جاسوسی او برای نیروهای انقلاب آشکار نشده بود و امیر انتظام همچنان از متحدان اصلی این جریان به حساب می آمد.


شاید این امر به دلیل فعالیتهای امیر انتظام بود. خود وی می گوید: «مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه ها در داخل کشور بودم، از جمله امریکا. و ما با امریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود 1200 قرارداد؛ بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخست وزیری انجام شد. چه آقای سولیوان به طور شخصی و یا کاردار ایشان و یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت می‌گرفت. بنابراین ملاقات ها به صورت روزانه یا چند بار در هفته انجام می شد.»


آنچه بدیهی است در همان دولت، وزارتخانه ای به نام وزارت خارجه هم وجود داشته است و اتفاقاً وظیفه این وزارتخانه، مذاکره و مکاتبه با سفارتخانه ها در داخل و مسئولین دولتها در خارج است!


یکی از مسائل حائز اهمیت نیز همین است که با وجود این وزارتخانه، چرا امیرانتظام بایستی این حجم از گفتگو و ملاقات و مراوده با مقامات امریکایی را داشته باشد تا حدی که وقتی هم به عنوان سفیر به سوئد اعزام می شود، اشتغالات وی با مسئولان امریکایی بیش از سوئدی هاست.


* سوئد مرکز توجه امریکا

امیرانتظام بر اساس آنچه در آذر ماه سال 1358 از او در روزنامه کیهان -که در آن زمان در دست دوستانش قرار داشت-، چاپ شده است، درباره فعالیت هایش در سوئد می گوید: «پس از دو ماهی که به سوئد رفته بودم، از طریق سفارت امریکا اطلاع دادند که آقای استمپل از واشنگتن تقاضا کرده که برای مذاکره درباره مسائل فیمابین به سوئد بیاید ...اطلاع دادم بیایید که آقای استمپل و شخص دیگری به نام ژرژگیو [همان جرج کیو] به سوئد آمدند ...دومین بار در اواخر شهریور از سفارت امریکا در سوئد اطلاع دادند که آقای ژرژگیو می خواهند برای مذاکره درباره مسائلی به دیدن من بیایند ...آقای ژرژگیو آمد و درباره آینده نفت و استفاده از وسایل حفاظتی جنوب و شمال صحبت کرد و همان سؤال های عادی درباره عادی سازی روابط...»


امیرانتظام در همین مصاحبه، به چندین دیدار دیگر نیز با افرادی که نام آنها را به خاطر ندارد!، اشاره می کند. این ملاقاتها درست در زمانی انجام شده که امام تماس با امریکائیان را منع کرده بودند.


امام در پیامی به مسئولان دولتی درباره دیدار با امریکائیان که برای عادی سازی روابط تلاش می کنند، تصریح کرده بودند تا زمانی که امریکا شاه را به ایران تحویل ندهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما برندارد، "هیچ یک از مقامات مسوول حق ملاقات با آنان را ندارند"


"جرج‌ کیو" با اسم‌ مستعار "آدلسیک‌" بر اساس اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌، عباس‌ امیرانتظام را‌ از اوایل‌دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ (1340 هجری‌ شمسی‌)، یعنی‌ 17 سال‌ پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، می شناخته و در آن‌ زمان‌، سیا برای‌ امیرانتظام‌ از کد مستعار "اس‌. دی‌ پلاد"، استفاده‌ می‌کرده است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلی‌ وی‌ خودداری‌ می‌شده‌ است‌.


در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئیات‌ تماس‌های‌ دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ امیرانتظام‌ با سیا اشاره‌ای نمی‌شود، لیکن‌ گویا ارتباط‌ وی با جرج کیو مدتها قطع‌ بود تا آنکه‌ در سال‌ 57‌، امیرانتظام ‌دوباره‌ تماس‌های‌ خود را با وی‌ از سر می‌گیرد و او از همان نام مستعار سابق برای ادامه ارتباطات بهره می گیرد.


درباره استمپل نیز سخنان ابراهیم یزدی که در روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی در 3/3/1360 به چاپ رسیده، به خوبی روشن کننده جایگاه وی است.


ابراهیم یزدی در نهمین جلسه دادگاه امیرانتظام در توضیح علل امضای افراد مختلف در پای اسناد می گوید: «گاهی اوقات می بینید که آن افسر سیاسی -روسها می گویند کمیسر سیاسی ولی هر دو یک معنی را می دهد-، یعنی کسی است که از طرف سازمان جاسوسی آنجا هست و آن افسر سیاسی باید نظر بدهد، که آیا این را می توانند بفرستند یا نه؟ این را ببینید اینجا نوشته است که افسر سیاسی: جان استمپل...»


* کشف ارتباط امیرانتظام با جاسوسان

27 آذر 1358 عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی "سیا" و ارتباط پنهانی با امریکا از سوی دادستانی کل انقلاب بازداشت شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تأکید داشتند اسناد و مدارک زیادی دال بر ارتباط‌ های سری امیرانتظام با امریکاییها در اختیار دارند.


این ارتباط زمانی کشف شد که از انتظام بدون استفاده از اسامی رمز نام برده شده بود. بنا بر آنچه روزنامه بامداد در 29/9/1358 در ذیل خبر دستگیری امیرانتظام نوشته است، اسناد متعددی یافت شد که در یکی از آنها سیا از کاردار امریکا خواسته است که به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود.


پس از این تاریخ، نامهای مستعار او همچون "اس. دی پلاد(1)"، "ا س‌.د.آهسته‌رو.1" و "ادوارد" کشف می شود و طرفهای امریکایی وی نیز افشا می گردند؛ افرادی همچون ریچارد کتم، جرج کیو، جان استمپل و... که از مأموران رسمی سیا بودند و گاه نیز نامهای آشناتری همچون رمزی کلارک دادستان پیشین امریکا و ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران دیده می شود که در پوشش روابط دیپلماتیک اطلاعات را مبادله می نمودند.


بد نیست‌‌ در اینجا یکی‌ از اسنادی‌ که‌ امیرانتظام در آنها با اسم‌ رمز خود "س‌.د.آهسته‌رو.1" مورد خطاب‌ قرار گرفته‌است،‌ اشاره‌ شود‌.


واکنش‌ امیرانتظام درقبال‌ شنیدن‌ خبر حضور احتمالی‌ شاه‌ در امریکا چنین‌ گزارش‌ شده‌ است‌: «عکس‌العمل‌ "س‌.د.آهسته‌رو.1" این‌ بود که‌ این‌ جریان‌، زحمات‌ آن‌ کسانی‌ را که خواهان‌ گسترش‌ روابط‌ با آمریکا هستند، مشکل‌تر می‌کند.»


همچنین‌ در ادامه‌ی‌ سند از رئیس‌ ایستگاه‌ سیا در پاریس‌ چنین‌ سؤال‌ شده‌است‌: «لطفاً به‌ ما اطلاع‌ دهید که‌ آیا ستاد مرکزی‌ هنوز از ایستگاه‌ می‌خواهد که‌ به‌"س‌.د.آهسته‌رو.1" بگوید که‌ آقای‌ کیو می‌خواهد هرچه‌ زودتر او را در اروپاملاقات‌ کند یا نه‌؟»


یکی‌ دیگر از اسناد از اختلاف‌ دو ضد انقلاب‌ نفوذ کرده‌ در صف‌های‌ انقلابیون‌ -امیرانتظام و بنی‌صدر- حکایت‌ دارد: «میانه‌ی‌ انتظام‌ با بنی‌صدر بد است‌. امیرانتظام گفت بنی‌صدر مزاحمی‌ است‌ که‌دائم‌ حرف‌ می‌زند و شکایت‌ می‌کند اما از مسؤولیت‌ گریزان‌ است‌.» و در سند دیگری تأکید می شود: باید برای جذب بنی صدر مراقب بود که امیرانتظام از دست نرود زیرا عنصر بسیار مطلوبی است اما این پیام نیز به دولت موقت داده می شود که او تنها کانال ارتباطی نخواهد بود.


بر اساس اسناد به دست آمده درباره امیرانتظام، نقش دیگر اعضای دولت موقت نیز در ارتباط با امریکا از برخی اشارات دیده می شود که دو مورد از آن به عنوان نمونه ذکر می گردد:


امیر انتظام‌، در یکی‌ از مذاکرات‌ خود با امریکایی‌ها می‌گوید: «نزیه‌ در جای‌ امنی‌ پنهان‌ است‌. وی‌ وکیل‌ و مدیری‌ عالی‌ است‌ ولی‌ در انتقادات‌خود بصیرت‌ ندارد. انتظام‌ گفت‌ او و دیگر دوستان‌ نزیه‌ اعتقاد دارند او می‌تواند نجات‌ داده‌ شود.»


در یکی‌ دیگر از اسناد سفارت‌ درباره‌ی‌ یزدی‌ چنین‌ می‌خوانیم‌: «هم‌ یزدی‌ و هم‌ انتظام‌ که‌ در گذشته‌ دائماً در موضع‌ یاری‌ به‌ ما بوده‌اند، درنتیجه‌ی‌ بی‌مبالاتی‌ "جیم‌ بیل‌" در مجله‌ی‌ "تایم‌"، شروع‌ به‌ حمله‌ [به‌ آمریکا] نموده‌اند، خصوصاً [حملات] یزدی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ اثبات‌ اینکه‌طرفدار آمریکا نیست‌، تکرار می‌شود.»


در سند سری دیگری به تاریخ 31 مرداد 1358، گفته شده که یکی از اعضای سازمان سیا بنام "بیدن کوپف" مدت 2 ساعت با مهندس بازرگان، ابراهیم یزدی و امیرانتظام ملاقات و آنان را در باره اوضاع منطقه توجیه کرده است. کاردار و رایزن سیاسی سفارت امریکا نیز در این جلسه حضور داشته اند. در این جلسه امیرانتظام خطاب به کوپف می گوید: «امیدوارم "سازمان" شما روابط خود را با ما بهبود بخشد، درست همانطور که کشورهایمان با تلاشهای کاردار و دکتر یزدی، روابط خود را بهبود بخشیده اند.» این عبارت نشان دهنده آن است که امیرانتظام بخوبی می دانسته که طرف مقابل آنها "سازمان سیا" می باشد و نه سفارت امریکا.

پس از کشف اسناد جاسوسی و اسامی رمز امیرانتظام، این امر به اطلاع دادستانی انقلاب رسید.


امیرانتظام 7 صبح روز سه شنبه 27/9/1358 از استکهلم به تهران می آید تا در جلسه ای با حضور قطب زاده وزیرخارجه وقت و سفرای کشورهای اسکاندیناوی، فرانسه و آلمان تشکیل جلسه دهد اما به محض ورود به ایران بازداشت و روانه زندان می گردد. وی با اشاره به این موضوع ابراز می دارد که احتمال طرح سؤال از خود را پس از تصرف لانه جاسوسی را می داده است اما از دستگیریش شوکه شده است.


با دستگیری امیرانتظام، دوستان این متهم، جنجال فراوانی می کنند و او را بی گناه می خوانند. روزنامه کیهان که در آن تاریخ به جریان فکری او نزدیک بوده است، پیشگام این صحنه گردانی می شود و با افراد مختلف به نفع امیرانتظام مصاحبه می گیرد. به عنوان نمونه در تاریخ 4/10/58 مصاحبه ای با هاشمی رفسنجانی به چاپ می رسد که وی در آن می گوید: من در این مورد حرفهای آقای بازرگان را تأیید می کنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست. کیهان با تیتر: هاشمی رفسنجانی نظر بازرگان را درباره امیرانتظام تایید کرد؛ تلاش می کند از نفوذ هاشمی برای رهایی امیرانتظام بهره گیرد.


با این حال، تلاشها به نتیجه نرسیده و امیرانتظام که انتظار چنین برخوردی را نداشته و گمان نمی کرده است، اسنادی علیه او کشف شده باشد، نامه ای سرگشاده به رییس جمهور وقت بنی صدر (دیگر رابط سیا) به تاریخ 3/4/59 می نویسد و بدین وسیله از عدم اعمال نفوذ امریکا برای استخلاص او توسط عواملش گله می کند:


این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
این چنین باشد وفای دوستان
من در این بند و شما در بوستان


* محاکمه امیرانتظام

روز 26 اسفند 1359 دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست آیت الله محمدی گیلانی تشکیل جلسه داد. مهندس بازرگان با انگیزه حمایت از امیرانتظام در این دادگاه حضور یافت و برخی دیگر از اعضای دولت موقت نیز در جلسات بعدی برای ادای توضیحات احضار شدند. امیرانتظام در دومین جلسه دادگاه خواستار وکیل شد و آیت الله مکارم شیرازی، گلزاده غفوری، شیخ علی تهرانی و احمد صدر حاج سید جوادی را به عنوان وکلای خود معرفی کرد که هیچ یک از این افراد وکالت وی را نپذیرفتند. دفتر آیت الله مکارم شیرازی نیز از طرح چنین درخواستی ابراز تعجب نمود و آنرا ناشی از عدم شناخت امیرانتظام از ایشان توصیف کرد. سرانجام حمید صادق نوبری به عنوان وکیل متهم تعیین شد.


دادگاه امیرانتظام از معدود دادگاههایی است که متن کامل آن را روزنامه های آن زمان علی الخصوص کیهان و میزان به چاپ رساندند. پس از محاکمه این متهم که مجموعاً 15 جلسه به طول انجامید و پس از احضار شهود از سوی متهم و دادستان و ارائه دفاعیات، دادگاه وی را در بیستم خردادماه 1360 به جرم انجام ملاقاتها و تماسهای سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و ماموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و... به حبس ابد محکوم کرد.


مسئله جاسوسی امیرانتظام آن قدر واضح بود که عزت الله سحابی در طول محاکمات در اظهاراتی که در روزنامه کیهان در تاریخ 9/4/1359 منعکس شده، گفته بود: «اگر خود من بخواهم برای ایشان [امیرانتظام] کیفرخواست بنویسم، اتهام اصلی ایشان را اقدام علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران خواهم نوشت و حداقل برای ایشان 15 سال حبس تقاضا می کنم.»


این در حالی بود که در این فاصله اسناد دیگری نیز به دست آمد که نخستین تماس رسمی "نهضت آزادی" و سفارت امریکا در تهران را در اردیبهشت ماه 1357 در رستوران الچیکو اعلام می کرد که از طرف سفارت امریکا، "جان استمپل" افسر اطلاعاتی سفارت امریکا، و از طرف نهضت آزادی نیز "محمد توسلی" با نام مستعار "محمد توکلی" و هم چنین "بهرام بهرامیان" حضور یافتند. در سند دیگری اشاره می شود که محمد توسلی "رابط رسمی" نهضت آزادی با سفارت است. بر اساس همین اسناد بود که حبیب الله پیمان گفت امیر انتظام یک نماد است و باید کل دولت موقت محاکمه شود. شهید محمد منتظری نیز در دادگاه خواستار محاکمه همه اعضای نهضت آزادی شد؛ تقاضایی که به نظر می رسد بر اساس مصالح و شرایط حساس آن مقطع انقلاب به آن ترتیب اثر داده نشد.


قاطعیت نسبی دادگاه انقلاب اسلامی در برخورد با این متهم به جاسوسی موجب دلگرمی بیش از پیش علاقمندان حکومت اسلامی شد و بسیاری از مزدوران بیگانه را مرعوب ساخت. پس از ختم دادرسی، عباس امیرانتظام برای تحمل کیفر تحویل زندان شد و نام او کم کم از زبانها محو گردید.


شاید یکی از عواملی که موجبات کمرنگ شدن نام او را فراهم ساخت این بود که او حتی از سوی خانواده خویش نیز طرد شده بود. احمد قدیریان در کتاب خاطرات خود می نویسد: «امیرانتظام کسی بود که می گفت من هیچ کس را در ایران ندارم. لذا آقای قدوسی فرمودند که شما با ایشان دیداری بکنید، چرا که ایشان می گوید "پاسدارها با من صحبت نمی کنند. من تنها هستم ...لذا من رفتم و یکی دو جلسه با ایشان صحبت کردم.»


قدیریان (معاون آیت الله قدوسی) در این خاطرات می افزاید بر اثر این ملاقاتها برخی گمان کرده بودند که او از بستگان امیرانتظام است و به وی مشکوک شده بودند و آیت الله قدوسی نیز از اعمال این رأفت اسلامی صرف نظر نمی کنند تا سرانجام یکی از دوستانش می پذیرد هفته ای دوبار به ملاقات او بیاید.


سکوت خبری درباره امیرانتظام ادامه داشت تا زمانی که به علت کهولت سن و عود نمودن غده پروستات، وی نیاز به درمان پیدا کرد. پس از مراحل درمان، مسئولین قوه قضائیه در دیماه 1373 بر اساس رأفت اسلامی، وی را به خانه امنی در شمال تهران منتقل کردند و بر امکانات رفاهی او افزودند. علاوه بر امیرانتظام افراد دیگری همچون کیانوری نیز در آن خانه مستقر بودند؛ این رأفت اسلامی اما موجبات گستاخی امیر انتظام را فراهم ساخت.


* جنجالهای امیر انتظام

امیرانتظام در این فضا به مرور با رسانه های بیگانه ارتباط می گیرد؛ به عنوان نمونه رادیو امریکا در آخر تیرماه 1374 با او مصاحبه کرده و به نقل از وی برای اولین بار طرح رفراندوم را مطرح می سازد و آن را "تنها را ه نجات ایران" قلمداد می کند.


امیرانتظام در اول آذرماه 1375 به رغم داشتن حکم حبس ابدی که لغو نشده بود و تنها در راستای نگاهی انسان دوستانه در خارج از محل زندان نگهداری از او انجام می شد، با الهه میزانی (معروف به الهه امیرانتظام و الهه امیری) ازدواج می نماید. او پیش از این به مسئولان زندان گفته بود که یک همسر و دو فرزند دارد که در سوئیس زندگی می کنند.


پس از پیروزی اصلاح طلبان در خرداد 76، ابراهیم نبوی مصاحبه ای با او در روزنامه جامعه در تاریخ های 7، 8 و 9 اردیبهشت 1377به چاپ می رساند که در آن انتظام ادعا می کند کلیه فعالیتهایش قانونی بوده است. این مصاحبه که در برج فرمانیه انجام ترتیب داده شده بود، نه تنها موجب شگفتی همپیمانان این روزنامه شد، بلکه خود مصاحبه گر نیز با تعجب از این عملی شدن این برنامه یاد می کند.


ادعاهای امیرانتظام در این مصاحبه اما با واکنش سریع مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی (دانشجویان پیرو خط امام) مواجه شد. این مرکز با استناد به 12 سند موارد جاسوسی وی را مورد تصریح قرار داد و برخی دیگر از ابهام پراکنی های او را پاسخ گفت. این واکنش در روزنامه های گوناگون چاپ شد که از آن میان گویا چاپ جوابیه در روزنامه سلام به سردبیری عباس عبدی بیش از دیگر روزنامه ها بر امیرانتظام گران آمد؛ شاید از او چنین انتظاری نداشت.


امیرانتظام در کتاب "آن سوی اتهام" که توسط نشر نی به چاپ رسید، اتهاماتی را نیز متوجه عباس عبدی کرد و این بار مدعی شد اسناد جعلی بوده و ساخته دست دانشجویان است؛ عبدی در پاسخ به او گفت: «آقای امیرانتظام مرتکب جرمی شده که مجازات آنرا باید تحمل کند ...اگر آن مدارک جعلی بود، امریکایی ها واکنش تندی نشان می دادند؛ از چند دانشجو که زبان انگلیسی نمی دانستند، بعید بود که بتوانند مدارک امریکایی ها را جعل کنند.»



امیر انتظام اما گویا سخنان دیروز خود را نیز فراموش کرده بود؛ او مطابق آنچه در روزنامه میزان در تاریخ 29/2/1360 چاپ شده در دفاعیاتش در دادگاه این اسناد را جعلی خوانده بود اما نه از سوی دانشجویان، بلکه ادعا کرده بود این اقدام کار مأموران سیا است و آنها سندسازی کرده اند تا بین مسلمین تفرقه بیافکنند: «خداوند مرا نگه داشت تا با عنایت او چهره واقعی دشمن بشریت را بر همه نشان دهم و ثابت کنم که این اسناد را ساخته اند تا وحدت امت مسلمان ما را از هم بپاشند ...اما رسالت من این است که ...تا آخرین لحظه فریاد بزنم که برادر بیدار شو که دشمن تو امریکاست نه برادر همرزم تو!»


این سخن امیرانتظام آنقدر مضحک بود که همچون سخنان اخیرش هیچگاه با استقبال یاران داخلی و خارجیش مواجه نشد.


مناقشه عباس عبدی و امیرانتظام چند صباحی ادامه یافت و موجب تعجب بسیاری شد. این تعجب بیشتر از آن جهت بود که عباس عبدی در آن زمان به تازگی با "باری روزن" از گروگانهای لانه جاسوسی دست دوستی داده بود. شاید رمز این امر با راز نهفته در افشای جاسوس بودن سعادتی توسط امیر انتظام یکسان باشد. جاسوسان عموماً برای رشد و نفوذ بیشتر سعی بر ارائه اطلاعات درباره مهره های سوخته دارند تا از اعتماد بیشتری در مجموعه برخوردار شوند.


امیرانتظام پس از دستگیری عباس عبدی در مصاحبه با روزنامه اعتماد با تأکید بر اینکه اظهاراتش درباره عبدی که او را "شکنجه گر" خوانده بود، درست بوده است اما از دستگیری وی به اتهام جاسوسی ابراز تأسف کرد.


* بازداشت مجدد

امیر انتظام که به صورت تعلیقی در خارج از زندان به سر می برد، با افزودن مصاحبه هایش با رادیوهای بیگانه پا را از حد فراتر نهاد و درمصاحبه هایش توهینهایی به امام و نظام انجام داد. وی در یکی از این موارد اتهامات بیشرمانه ای به شهید سید اسدالله لاجوردی درست چند روز پس از شهادت نسبت داد. او پس از توهین هایی که به لحاظ الفاظ شنیع آن غیر قابل ذکر است، در پایان خواستار ترورهای بیشتر شد و گفت: کسان دیگری نیز نظیر لاجوردی وجود دارند. آیا ترورکنندگان از قتل او التیام یافته اند.


در پی این اقدام، حجت الاسلام نیری، معاون قضایی وقت دیوان عالی کشور به رهبرپور رییس وقت دادگاه انقلاب تهران نوشت: «اوراق ضمیمه متن مصاحبه امیرانتظام است شنیدن این همه مطالب دورغ و اهانت علیه نظام مقدس اسلامی و مسئولین مخلص و فداکار موجب تأسف و تأثر است که چگونه افراد ضد انقلاب و ضد اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) که از رافت و رحمت اسلامی نظام و مسئولین آن بهره مند شده اند، اینگونه به خود جرأت می دهند که علیه مقدسات نظام تاخت و تاز داشته باشند. در شرایط فعلی آیا مصداقی بارزتر از مورد فوق در مورد اعمال ضد انقلابی سراغ دارید؟ ...مطرح کردن کار اطلاعاتی و میدان دادن به وی جز کلاه سر مسئولین گذاشتن و وزروبال سر کشور و سوزاندن دل مخلصین و طرفداران نظام چیزی نخواهد داشت.»


همزمان خانواده شهید لاجوردی نیز از امیرانتظام شکایت کرد. در پی آن تعلیق حکم حبس ابد امیرانتظام به علت ارتکاب جرم جدید لغو گردید و به زندان بازگشت. اما همسر وی در نامه ای به خاتمی رئیس جمهور وقت، از اینکه امیرانتظام مورد پیگرد قانونی به جرم توهین قرار گرفته است، ابراز خشم و تهدید کرد در آستانه سفر رئیس جمهور به نیویورک، این اقدام نتایج نامطلوبی بر جای خواهد گذاشت.


فشارها در این دوره برای آزادی امیرانتظام افزایش یافت تا آنجا که ابراهیم یزدی در مصاحبه با روزنامه صبح امروز ادعا کرد آیت الله یزدی در دیدار با او و بازرگان گفته است ما می خواهیم او را آزاد کنیم اما در خواست عفو نمی کند.


* حمایتهای مجدد امریکا از امیرانتظام


رویه جنجال آفرینی با هدایتهای ویژه لابی های صهیونیستی بارها تکرار شد. همسر امیرانتظام در این پروسه نقش فعالی داشت. همسری که در سن 65 سالگی بر اساس رهنمود های امریکا و برای احیای مجدد نام او و بهره برداری های سیاسی، با امیرانتظام ازدواج کرده بود.


به عنوان نمونه الهه امیرانتظام با جنجال های مطبوعاتی با کمک روزنامه های زنجیره ای چنین تظاهر کرد که پس از دستگیری مجدد، همسرش ممنوع الملاقات شده است؛ اما کمیسیون حقوق بشر اسلامی با تأکید بر اینکه محدودیتی در ملاقاتهای هفتگی اعمال نشده، یادآور شد همسر آقای انتظام مایل نیست در روزهای تعیین شده برای ملاقات خانواده ها به ملاقات شوهرش بیاید و روزهای دیگری را پیشنهاد می کند که به علت مخالفت با ضوابط قانونی زندانها، قابل اعمال نیست.


امیر انتظام خود نیز در مصاحبه با رادیو های بیگانه به طرح ادعاهایی پرداخت که گاه آنچنان غیرمنطقی بود که موجب خنده شنوندگان می شد. به عنوان نمونه او در گفتگو با مجله آلمانی "فوکوس" ادعا کرد تحت شکنه قرار گرفته است: «خاطرات من خیلی خوفناک هستند. من به اتفاق ۲۶ نفر زندانی در سلولی با ابعاد ۱.۵۰ متر در ۲.۶۵ متر در شرایط دشواری زندگی می کردم. نیمی از ما می بایست پشت به پشت در روی زمین می نشستیم و نیمی دیگر یا به صورت نشسته یا درازکشیده در روی تخت. هر یکساعت و نیم، ما و گروه قبلی جابجا می شدیم.»

وی توضیح نداده است در شرایطی که در ابعاد مذکور حتی به طور ایستاده نیز نصف تعداد مذکور هم حتی نمی توانند، بایستند، چگونه گروهی نشسته و گروهی دراز می کشیدند؟!


این ادعاهای عجیب حتی در سایت شخصی وی نیز منعکس شده و بنابراین، نمی توان آن را ناشی از تحریف دانست.


امیرانتظام، خرداد 1384 نیز در مصاحبه با صدای امریکا می گوید: «همانطور که می دانید با کمال تأسف در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی برای بانوان ایران جهت همکاریشان در مسائل اجتماعی و دخالتشان پیش بینی نشده و به همین دلیل بیش از %50 جمعیت ایران که بانوان ایران آن را تشکیل می دهند، حق دخالت در این امور را ندارند»


یکی دیگر از نشانه های هدایت خارجی در این پروژه، حمایتهای ویژه از اوست. امیرانتظام در سال 1375 (1997) جایزه حقوق بشر "برونو کرایسکی" اتریش را گرفت و به دنبال آن همسرش ادعا کرد وی نامزد جایزه نوبل است. اگرچه این ادعا نادرست بود اما وی در سال 1382 (2003) همزمان با روزهایی که جهانبگلو در ایران فعال بود، یک جایزه صهیونیستی دیگر به اتفاق هاشم آغاجری از بنیاد "کرانسکی" در سفارت لهستان در امریکا دریافت کرد. دریافت این جایزه با توجه به نقش ویژه لهستان در برنامه های خاورمیانه ای امریکا مفهوم خاصی دارد.


امیر انتظام در سالهای پایانی دولت قبل از آزادی دوچندانی برخوردار شده بود و روزبه میرابراهیمی از روزنامه نگاران زنجیره ای که اندکی بعد سردبیر سایت خبری روزنامه حزب اعتمادملی را نیز بر عهده گرفت، مدیر برنامه های او شد. میرابراهیمی کتابی را با نام « ناگفته های انقلاب 57» در این دوران بر اساس گفته های امیرانتظام تهیه کرد که به علت تحریف آشکار تاریخ انقلاب اسلامی حتی از دولت قبل نیز نتوانست مجوز چاپ بگیرد و 5 سال در انتظار ماند. با این حال، اخیراً این کتاب در فرانسه به چاپ رسیده است و به نظر می رسد در صورت ورود به ایران جنجال های فراوانی را در پی داشته باشد.


همچنین لابی صهیونیسم در امریکا فیلمی با عنوان "آخرین گروگان" به کارگردانی "رؤیا حکاکیان" (عضو یهودی شورای روابط خارجی آمریکا) و تهیه کنندگی "رامین احمدی" (از روزنامه نگاران ضد انقلاب که از سال 1360 در امریکا به سر می برد و اخیراً کارگاههایی را برای براندازی خاموش در دبی برگزار کرده است)، درباره زندگی امیرانتظام ساخت. فیلمبرداری این فیلم را کاوه گلستان بر عهده داشته است.


در فیلم آخرین گروگان، گذشته از دختر و همسر عباس امیرانتظام، شخصیت های شناخته شده ای از جمله ریچارد کاتن، مایکل مترینکو، یکی از جاسوسان امریکایی گروگان گرفته شده و جمعی دیگر از عناصر صهیونیستی حضور دارند و سکانس پایانی آن در سفارت لهستان در امریکا فیلمبرداری شده است.


در حالیکه امیر انتظام آزادانه مصاحبه می کند و درباره او فیلم می سازند، وی مدعی شکنجه می گردد و جایزه می گیرد و برغم آنکه در لابلای مصاحبه های مسئولان قضایی از اثبات جرم های جدیدی علیه او در سالهای حبس، از ارتباط با بختیار تا راه اندازی گروهی به نام "جبهه نجات ایران" و سپس حضور در پروژه براندازی خاموش و حتی قاچاق عتیقه دیده می شود، حتی از محاکمه او برای جرم مشهودی همچون توهین و افترا از طریق رسانه های ضد انقلاب در حالیکه او در 23 خرداد 85 بار دیگر وقیحانه تاکید کرده است «هرآنچه در مصاحبه سال 77 گفتم، حقیقت است» نیز خودداری شده است.

در پایان مناسب است به بخشی از پیام امام که به منشور روحانیت مشهور گردید اشاره شود: «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‌رود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاح‌دید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهان‌خوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم‌های بی‌جا و بی‌مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه‌ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سوال بروند.»

لانه جاسوسی پل ارتباط



بررسی پرونده عضو سابق و پرحاشیه حزب مشارکت، سومین بخش از سلسله گزارشهایی است که به بازخوانی پرونده متهمانی از گروههای سیاسی با عنوان اتهامی جاسوسی می پردازد. در قسمت اول، این بخش، مروری بر زندگینامه و سوابق عبدی پیش از دوم خرداد 76 و فعالیتهای وی پس از این دوره به ویژه موضوعات جنجالی نظیر دیدار با باری روزن، کنفرانس قبرس و طرح خروج از حاکمیت انجام شده است. در قسمت دوم از این بخش که به زودی منتشر می شود، به دستگیری، بخشی از اقاریر، دادگاه و سپس نتیجه حکم قضایی نهایی صادره برای وی پرداخته خواهد شد.

مجادله عباس عبدی و عباس امیرانتظام، با انتشار کتاب «آن سوی اتهام» امیر انتظام و یادکردن از عبدی به عنوان بازجوی روزهای اول دستگیری که با نفرتی تمام به او ناسزا می گفت و تنها فردی بود که رفتاری ناشایست با او داشت، آغاز شد. عبدی این انتساب را تکذیب کرد و در مصاحبه ای گفت که امیرانتظام او را با شخص دیگری اشتباه گرفته است. وی با اشاره به رای دادگاه در باره جرم جاسوسی امیرانتظام نوشت: «آقای امیرانتظام مرتکب جرمی شده که مجازات آن را باید تحمل کند.»



اما کمتر از یک سال پس از این مجادله، عباس عبدی به اتهام فروش اطلاعات به دستگاه های آمریکایی محاکمه و به زندانی طولانی محکوم شد. اما او برخلاف امیرانتظام در دادگاهش در 4 دیماه 1381 گفت: «به نسبت سهم خودم در جریان کار، مسئولیت کار را می پذیرم و در صدد جبران اشتباهات برخواهم آمد.»



* عباس عبدی کیست؟



وی روز اول تیرماه 1335 در محله دولاب تهران به دنیا آمده و در محله نازی آباد تهران تحت آموزش سعید حجاریان رشد یافت. پدرش درجه دار نظامی بود. آموزش ابتدایی خود را در دبستان و دبیرستان الهی نازی آباد طی کرد و در سال 1353 وارد رشته مهندسی نساجی دانشکده پلی تکنیک (امیرکبیر) تهران شد اما رشته درسی اش را به مهندسی پلیمر تغییر داد و 10 سال بعد، در سال 1363 از دانشگاه فارغ التحصیل شد. در طول این 10 سال بیش از آنکه نقش اصلی بر عهده داشته باشد همواره در کنار جریانهای اصلی حضور داشت؛ از روزهای مبارزه با شاه گرفته تا تسخیر لانه جاسوسی و حتی انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها در سال 1359.



برخلاف ادعای او که خود را در متن اقدامات انقلابی نشان می دهد، فروز رجایی فر یکی ازدانشجویان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانه جاسوسی امریکا که در آن زمان دانشجوی رشته مهندسی پلیمر دانشگاه امیرکبیر و هم رشته ای عبدی بوده است، در گفتگو با روزنامه ابتکار می گوید: «من وعبدی هم کلاس بودیم، هم رشته بودیم و هم سال بودیم یعنی من تمام پسرهایی که در ماجرای لانه بودند را نمی شناسم اما بچه های پلی تکنیک و به خصوص آقای عبدی را که هم رشته بودیم در رشته پلیمر و تقریباً تمام درس هایمان با هم مشترک بود، خوب می شناختم. آقای عبدی دوست میردامادی بود. جزو بچه های مسجدی و اعضای انجمن اسلامی دانشکده بود اما اینکه در میان آن 400 نفری که از گروگان ها نگهداری کند، حضور داشته باشد یا خدمات جانبی را انجام دهد، این چنین نبود و من اصلاً یادم نمی آید که ایشان را زیاد دیده باشم. شاید هم گاهی به خاطر اینکه دوست امثال میردامادی بود، به لانه رفت و آمد داشت. من از یکی از دوستان مشترکمان که الآن هم عضو حزب مشارکت است، پرسیدم که چرا من عبدی را به خاطر نمی آورم؟ کوکبی را یادم می آید، شما را یادم می آید، پس چرا عبدی یادم نمی آید؟ که ایشان گفتند به دو دلیل: یکی اینکه عبدی کار می کرد و به همین دلیل روزها به جهت اشتغال در لانه نبود و از طرفی چون خانواده داشت، لذا شب ها در لانه نبود، با این شرایط ایشان جزو بچه های لانه و حداقل جزو فعالین لانه که مثلاً کار خاصی کنند، نبودند.»



اگرچه در سالهای پس از تسخیر، عبدی بارها برای نسل جدید به عنوان یکی از اعضای اصلی تحکیم وحدت سخنرانی کرد و خود را عضو شورای مرکزی پلی تکنیک معرفی می نمود که جایگزین میردامادی شده بوده اما در همان سالهای و پیش از دستگیری عبدی در سال 1381، محمود احمدی نژاد نماینده دانشگاه علم و صنعت در تحکیم وحدت وقت تصریح کرد عبدی تنها در بعضی امور مانند تایپ بیانیه ها و... کمک می کرده است.





او حتی از اواسط تصرف سفارت امریکا به شیراز رفت و دبیر هیأت هفت نفره واگذاری زمین فارس شد. پس از یکسال به تهران بازگشت و در بخش اطلاعات خارجی دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری زیر نظر خسرو تهرانی مشغول به کار شد. دو تحقیق درباره حزب بعث در جهان عرب و افغانستان (که هر دو در حوزه استعماری شوروی محسوب می شد) محصول این دوره هستند که بخشی از آنها نیز در زمان حضورش در وزارت اطلاعات معاونت بررسی‌های خارجی انجام شده است. وی در آن تحلیل ادعا کرده بود که سیاست صدور انقلاب به افغانستان غلط است و هدف ما باید حمایت از نیروهای ملی آنجا برای اخراج کمونیست‌ها و ممانعت از قدرت‌گیری مذهبی‌ها باشد.



عبدی در حالی از ضرورت عدم صدور انقلاب دفاع می کرد که خود به نمایندگی از «نهضت های آزادی بخش» (که توسط باند مهدی هاشمی با پوشش صدور انقلاب برای واردات تجهیزات نظامی و فعالیتهای براندازانه اداره می شد)، به لیبی و الجزایر سفر نموده بود؛ او یکبار هم از سوی دفتر اطلاعات نخست وزیری به لبنان سفر کرده بود.



عبدی درباره حضورش در وزارت اطلاعات نیز می گوید: «اندکی پس از تشکیل وزارت اطلاعات، بدون استعفا! آنجا را ترک کردم و مسئول دفتر پژوهش‌های اجتماعی در معاونت سیاسی دادستان کل کشور شدم» دادستان کل در آن مقطع موسوی خوئینی ها بود که میردامادی را به عنوان معاون سیاسی منصوب کرده بود و عبدی در فاصله سالهای 1364 تا 1368 در این بخش به پژوهش هایی پیرامون جامعه‌شناسی روی آورد و رویکرد خود را از رفتارهای تند به رفتارهای نرم تغییر داد.



در همین مقطع بود که او فعالیتهای روزنامه نگاریش را با ارسال مقالاتی به کیهان با مدیرمسئولی محمد خاتمی آغاز کرد.



همزمان با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و تاسیس مرکز مطالعات استراتژیک، به همراه موسوی خوئینی ها به آنجا رفت و معاونت فرهنگی آن را به عهده گرفت. اندکی بعد در سال 1369 به همراه برخی از اعضای آن مرکز و به مدیر مسئولی خوئینی ها، روزنامه سلام را راه اندازی کرد و با بودجه دولت به تحقیقاتی پرداخت که خروجی بسیاری از آنها در سلام منتشر می شد.



او از ابتدای آغاز بکار سلام عضو شورای سردبیری بود که بعدها این شورا عملاً یک نفره اداره می شد. وی یکبار در سال 1372 دستگیر شد و در دادگاه اول دیماه 1372 به یک سال زندان و 40 ضربه شلاق تعلیقی محکوم شد اما بر اثر فشارها تنها 8 ماه از آن را تحمل کرد.



عبدی در سال 1375 موسسه پژوهشی آینده را تأسیس کرد که یکی از اصلی ترین خروجی های آن، شعارهای اصلاح طلبان در دوم خرداد و پیش نویس سخنرانی های چهره های شاخص آن، همچون خاتمی بود.



وی همزمان با فعالیت در سلام، در مقاطعی سردبیر هفته نامه بهار بود و پس از دوم خرداد نقش فعالی در هماهنگ سازی نشریات زنجیره ای داشت و در شورای سردبیری روزنامه هایی از قبیل سلام، صبح امروز، بهار، مشارکت، نوروز و هفته نامه راه نو فعالیت می کرد.



وی همچنین عضو موسس حزب مشارکت و عضو شورای مرکزی و دفتر سیاسی آن حزب بود که پس از شکست طرح خروج از حاکمیتش، از آن کناره گرفت.



در مرکز مطالعات استراتژیک نیز با آمدن حسن روحانی، مهاجرانی جایگزین وی گردید و پس از چندی که از همکاری او زیر نظر مهاجرانی گذشت، عذر وی خواسته شد.



عبدی از اعضاء فعال نهادهای غیر دولتی بود که فعالیتهایی علنی در عرض نهادهای تعریف شده داشتند. از آن میان می توان به نقش عبدی در تأسیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و نحوه فعالیت وی در هیأت مدیره انجمن اشاره نمود؛ همچنین وی که فاقد مدرک جامعه‌شناسی است، از سوی اولین هیأت مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران به عضویت افتخاری انجمن در آمد. او همچنین چندین سال پیاپی با مدرک لیسانس مهندسی، عضو شورای علمی مرکز مطالعات رسانه های معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود که وظیفه تربیت روزنامه نگاران زنجیره ای را بر عهده داشت.



در 13 آبان 1381 پس از آنکه روزنامه هایی که عبدی با آنها در ارتباط بود، با تیترهای یکسانی مطالبی بر علیه منافع ملی به چاپ رساندند، وی بازداشت و در بهار 1384 آزاد شد.



عبدی از همسر اولش که در سال 1357 ازدواج کرده بود، پنج فرزند داشت. در اولین روز سال 1376 در جاده شیراز (نزدیک مرودشت) تصادف کرد و همسرش فوت نمود؛ او 2 سال بعد در سال 1378 زمانی که بیش از هر زمان دارای محبوبیت در خارج از مرزها بود، برای دومین بار ازدواج کرد که از او نیز یک فرزند دارد.



* عبدی پیش از پیروزی دوم خرداد



یکی از اولین انعکاس های رسانه ای که از عبدی در دسترس است به سخنرانی مشترک او و ابراهیم اصغرزاده در مراسم 13 آبان 1365 باز می گردد. اصغرزاده در آن سخنرانی می گوید «یک نکته مهمی که لازم است اشاره کنم این است که همین جاسوس اخیری که دستگیر شد (جان باتیس) یکی از ماموریت هایش این بود که تحقیق کند بچه های تسخیر کننده الآن کجایند و چه می کنند»



در روزنامه جمهوری اسلامی مورخ 22 مهرماه 1365 نیز بخشی از اعترافات جان باتیس جاسوس سیا منتشر شده است که در کنار سخنان اصغرزاده معنای بیشتری می یابد. وی در کنار بیان شیوه های جذب اطلاعات توسط سیا در داخل کشورمان به اموری اشاره و از آن جمله، استفاده از کمپانیهای خارجی را شرح می دهد که حلقه واسط سیا و منابع داخلی قرار می گیرند.



عبدی در سالهای ابتدایی پس از ارتحال امام سعی کرد تا چنین وانمود کند که کشور در مسیری متمایز از اهداف امام گام بر می دارد، به عنوان نمونه در مقاله ای در کیهان 25/4/1368 خواستار عدم مدارا با کشورهای کوچک و بزرگ غربی شد و با توضیح مدل رفتار چین با غرب که او آن را شکست خورده ترسیم می کرد، به عنوان شاهدی برای ضرورت عدم اجرای سیاست تنش زدایی تأکید می نمود.



وی در 20 اردیبهشت ماه 1371 در نمایشگاه مطبوعات در جلسه پرسش و پاسخی که مشروح آن در روزنامه سلام به چاپ رسید، تلاش نظام برای بهبود روابط با دنیا پس از پایان جنگ را تقبیح کرد و گفت: «در زمینه سیاست خارجی هر گونه کوتاه آمدن در مقابل غرب، به منزله آن است که آنها در واقع بتوانند سیاستهای خودشان را در این مملکت حاکم کنند. کوتاه آمدن حد یقفی نخواهد داشت، هر گامی که به عقب برداریم یک گام دیگر به عقب هلمان می دهند.»



اما تنها 3 سال پس از آن، در پی دوره ای از برگزاری جلسات حلقه کیان که منجر به دگردیسی الگوی سیاسی و معرفتی آنها به سوی غرب بر اساس ترجمه متون غربی توسط عبدالکریم سروش بود، عباس عبدی بار دیگر در مراسمی به مناسبت 13 آبان 1374 به ایراد یک سخنرانی پرداخت که این بار به جای امریکا، جمهوری اسلامی را به چالش کشید.



در فاصله این تغییر رویه، عبدی در شهریور 1372 به زندان افتاد و تیتر 6 شهریور روزنامه سلام به این موضوع اختصاص یافت اما در آن خبر به علت بازداشت اشاره ای نشد. در 11 شهریور نیز روزنامه سلام برای اولین بار زندگینامه عبدی را منتشر نمود اما باز هم به علت دستگیری اشاره ای نکرد. برخی علت انتشار زندگینامه او را مبرا ساختن و تطهیر وی از اتهامات وارده دانسته اند.



روزنامه سلام به مرور با قید "احتمالاً"، اتهامات او را مطبوعاتی عنوان کرد اما روزنامه کیهان در همان زمان اشاره کرد در صورت مطبوعاتی بودن جرم او، طبق قانون مطبوعات روزنامه سلام نمی توانست تا پایان مراحل بازپرسی و یا محاکمه، خبر یا مطلبی پیرامون پرونده منتشر نماید. با توجه به عدم صدور قرار وثیقه و تداوم بازداشت وی تا دادگاه، به نظر می رسد پرونده او دارای ابعاد امنیتی بوده است. عبدی نیز در مصاحبه اش با نوروز، دستگیری خود را مرتبط با مسائل مطبوعاتی ندانست و در ابهام آن را مرتبط با قضایای منتظری عنوان نمود. روزنامه سلام نیز در مرداد 1376 و پس از تنفیذ خاتمی موضوع اتهام وی را اقدام علیه امنیت ملی عنوان کرد و مدعی شد که از این عنوان تبرئه گشته است.



در فروردین 1373و در حالی که عبدی دوسوم از حبس خویش را متحمل شده بود، با قرار وثیقه 10میلیون تومانی آزاد شد و پس از مدتی سکوت، رویکرد جدید خود را علنی تر کرد. وی که بعدها از نظریه پردازان جریان دوم خرداد بود، در رویکردی کاملاً متناقض با مواضع قبلی خود، با طرح شعار "تنش زدایی روابط با جهان" در ستون "الو سلام" روزنامه تحت مدیریتش که ساختگی بودن پایمهای منتشره در آن شهره بود، چندین بار بحث به رفراندوم گذاشتن رابطه با آمریکا را طرح نمود.



از این نقطه، نزدیکی عبدی و دوستانش به لیبرالهایی که در دولت موقت در برابرشان ایستاده بودند، آغاز شد؛ تا جایی که در حلقه کیان حضور طیف گسترده ای از هر دو جناح قابل رویت بود. عباس عبدی، محمود شمس الواعظین، محمد مجتهد شبستری، رضا تهرانی، مصطفی تاج زاده، هاشم آغاجری، حسین شبیریه، ناصر هادیان، هادی سمتی، هادی خانیکی، عبدالکریم سروش، عطاء‌الله مهاجرانی، جمیله کدیور، محسن کدیور، الهه کولایی، غلامرضا کاشی و... برخی از شاخص ترین چهره های این جمع بودند.



* شکل گیری ارتباط با آمریکا



تغییر رفتار عبدی و همفکرانش در حالی رخ داد که با شکست پروژه تقابل نظامی غرب با ایران که با حمایت تمام عیار دو بلوک شرق و غرب از صدام دنبال می گشت و با به نتیجه رسیدن جنگ سرد امریکا علیه شوروی، از سال 1367به مرور رویکرد تقابل نرم با جمهوری اسلامی در غرب به ویژه امریکا بیش از پیش قوت گرفت که یکی از اولین نمادهای بیرونی آن تأسیس مرکز مطالعات ایران و امریکا (سیرا) بود. مرکزی که هوشنگ امیراحمدی و مجیدتهرانی به عنوان سرپلهای مستقر در امریکا و هادی سمتی و ناصر هادیان (دو تن از اعضای حلقه کیان) به عنوان سرپلهای مستقر در ایران آن عمل می نمودند. این دو از شاگردان آلبرایت، جرج سوروس و کارل پوپر بوده و روابط تنگاتنگی با «گری سیک» داشتند.



هادیان و سمتی با ظاهرنمائی توانستند پس از بازگشت از امریکا در اوایل دهه ۷۰ سمتهای آموزشی را در دانشکده «حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران» بر عهده بگیرند.



در این دوره، دانشکده حقوق مأمن چپ های جوان بود و افرادی چون حجاریان، تاج زاده، اصغرزاده، امین زاده و... در این دانشکده در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا مشغول تحصیل بودند و با استادان لائیکی چون دکتر حسین بشیریه مرتبط شده و به شدت از دیدگاه های او متأثر شده بودند. از سوی دیگر با وصل شدن «هادیان» و «سمتی» به آنها، عملاً نقطه اتصال چپ های جوان و «حلقه سلام» نیز به مؤسسات مطالعاتی تحت نظر سازمان جاسوسی امریکا فراهم آمد.



پس از افشاگری کیهان و صبح علیه «سازمان سیرا» در سال 1375، روزنامه سلام به دفاع از آنان پرداخت و مصاحبه ای 2 قسمتی از هادیان به چاپ رساند. این ارتباط تا آنجا پیش رفت که در سال 1377 هادی سمتی در کنار عباس عبدی و برخی دیگر از اعضای حلقه های کیان و سلام از اعضای موسس حزب جبهه مشارکت شد و به عضویت شورای مرکزی آن درآمد.



سمتی و هادیان در این سالها نیز نقش خود را به عنوان پل ارتباطی کاخ سفید در هدایت پروژه‌های پس از «قتل‌های زنجیره‌ای» در سال 1377 و «18 تیر 78» همچنان ایفا نمودند. بحران‌هایی که مقدمه تسخیر مجلس ششم شد و عوامل نقش‌آفرین در بحران مانند الهه کولایی، داوود سلیمانی، محسن آرمین، بهزاد نبوی، رجبعلی مزروعی، موسوی خوئینی، فاطمه حقیقت‌جو و... را با یک جنگ روانی برنامه ریزی شده به خانه ملت تحمیل کرد. جالب آنکه عباس عبدی و هاشم آغاجری نیز کوشیدند از این بحران راهی برای حضور در مجلس بسازند اما رد صلاحیت شدند و جالب تر آنکه به رغم رد صلاحیت عبدی، او بارها در مجلس دیده می شد و نظریات خود را در اختیار کسانی که به نمایندگی از طیف فکری او در مجلس بودند، قرار می داد.



* دیدار با روزن و علنی کردن ارتباط





در خردادماه 1377 روزنامه هایی که عبدی در شورای سردبیری آن حضور داشت، تلاش کردند پیش از بازی فوتبال بین دو تیم امریکا و ایران در جام‌جهانی 1998 برگزاری مسابقه فوتبال بین این دو کشور را نوعی دیپلماسی ورزشی برای حل بحران نمایش دهند که می تواند زمینه نزدیکی بیشتر دو کشور را فراهم کند.



روزنامه ایران نیز در سی‌ام خرداد 1377 با اشاره به بازتاب مصاحبه جنجالی خاتمی با کریستین امانپور، نوشت مادلین آلبرایت، وزیر خارجه امریکا، آمادگی واشنگتن برای عادی سازی روابط با تهران را اعلام کرده است و رئیس جمهور امریکا نیز تأکید نموده است: "ما اظهارات آقای خاتمی در مصاحبه با CNN را تمجید می‌کنیم و معتقدیم که ایران در مسیر مثبتی حرکت می‌کند."



با پیروزی ایران بر امریکا، بر خلاف تحلیل برخی که نتیجه بازی را یک تساوی نمادین برای برقراری صلح بین دو کشور پیش بینی کرده بودند و با پیام رهبری در اول تیرماه که آمریکا را همچنان شیطان بزرگ نامیده و با تبریک پیروزی به ورزشکاران ایرانی فرمودند «امشب نیز یک بار دیگر حریف قوی‌پنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید.» تمامی تلاشهای این تیم برای ترسیم تصویری نمادین از این بازی برای برقراری رابطه نقش بر آب شد.



دهم تیرماه، سید محمد خاتمی پس از دیدار با نخست وزیر ایتالیا که به تهران آمده بود، در پاسخ به سؤال خبرنگاران و درباره اظهارات رئیس جمهوری و وزیر خارجه امریکا درباره رابطه با ایران گفت: "الان موقع طرح این مسأله نیست ولی در لحن آنها تفاوتهایی دیده می شود... امیدوارم که این تغییر لحن نشانه درک بهتر سیاستمداران امریکایی از موقعیت جمهوری اسلامی ایران و اوضاع جهانی باشد."



چند هفته بعد نیز کمال خرازی وزیر خارجه وقت ایران در گفتگو با خبرنگاران داخلی و خارجی ابراز عقیده کرد که لحن مقامهای امریکایی تغییر کرده است و آن را زمانی ارزشمند دانست که همراه با تغییر سیاستها باشد.




در این میان و در روز جمعه، نهم مرداد ماه، عباس عبدی و باری روزن مشاور مطبوعاتی سابق لانه جاسوسی آمریکا با هم دیدار و گفتگو کردند. این جلسه توسط اریک رولو، سهامدار نشریه لوموند و دیپلمات سابق فرانسوی با گرایشهای صهیونیستی در پاریس و در هتلی که متعلق به همسر رولو بود، برگزار شد و پس از آن لوموند نوشت: «آشتی گروگان و گروگانگیر، باید اصلاحات سیاسی ایران را باور کرد.»



اگرچه او در یک جلسه مطبوعاتی با طرف آمریکایی از اقدام دانشجویان دفاعی اجمالی کرد و از عملکرد حکام وقت آمریکا انتقاد نمود اما در رسانه های غربی این دیدار را «نوعی اعتراف به اشتباه » تلقی نمودند و با تاکید به بخشهایی از صحبت عبدی که خواستار ایجاد فضایی جدید فارغ از آنچه در گذشته رخ داده، ایران را پشیمان و کرنشگر در برابر غرب ترسیم نمودند. به عنوان نمونه رادیو کلن در این خصوص گفت: " عباس عبدی با دیداری که با باری روزن یکی از گروگان های سفارت آمریکا در پاریس داشت و با همکاریهای دیگری که با آمریکائیها بعمل می آورد به جبران اقدامات خود در تسخیر سفارت آمریکا در تهران پرداخته است." شبکه تلویزیونی « سی. ان. ان » نیز ضمن با اهمیت خواندن میزگرد «عباس عبدی» و « باری روزن » اعلام کرده که به دلیل بی سابقه بودن این رویداد آن را به طور کامل پخش می کند.



عباس عبدی در پاسخ به این سؤال روزنامه سلام که آیا قبل از این جلسه در ایران با مقامات دولت مشورت داشته است، گفت: "من ربطی به دولت ندارم که مشورت کنم. از مشورت بدم نمی‌آید ولی چون می‌دانستم در ادای پاسخ مثبت یا منفی برخی محظور داشتند، مشورت بلاموضوع شد. اما مشورتهای غیررسمی با خیلی ها شد که نمی‌خواهم اسم کسی را بیاورم."



دولت و حزب جبهه مشارکت این اقدام وی را اقدامی بدون مشورت با آنان خواندند و حتی نماینده یونسکو در ایران که از عوامل موثر در برگزاری این جلسه بود در ابتدا نقش یونسکو را منکر گردید اما با مشاهده نتایج این دیدار از آن تقدیر کرد و از نقش خود در برگزار این جلسه سخن به میان آورد.



رضا رییس طوسی درباره روند دعوت عبدی گفته است:« اولین جلسه ای که بین دعوت کنندگان گذاشته بودند، در مجله کیان بود، با حضور بشیریه، رضا تهرانی، حسین قاضیان، جواد مظفر، علیرضا رجایی، حقیقی، محمد علی اکبری و... در این جلسه عبدی گفت که با روزن می خواهد گفتگو کند و هرکس نظری دارد بگوید، هر کس از دیدگاهی اظهار نظر کرد... در پایان بنا شد که هر کس نظرات خاص خود را تهیه کند و در اولین جلسه قبل از گفتگو که در پاریس برگزار می شد، برای آمادگی نهایی مطرح کند.»



رییس طوسی، علیخانی را عامل هماهنگی در پاریس معرفی می کند که از عناصر وابسته به سیا است و کنفرانس قبرس را نیز برگزار کرد.



عبدی در اقاریر خود نیز درباره تیم همراه خود چنین می نویسد: « بنده شخصا علاقمند بودم که چند نفر از دوستانم برای همراهی و مشورت حضور داشته باشند که عبارتند از آقایان علوی تبار، اکبری و قاضیان ولی تعداد دیگر از افراد هم از طرف دعوت کننده دعوت شدند که شامل آقایان رئیس طوسی، حسین بشیریه و علیرضا رجایی و چند نفردیگر بودند.»




ملاقات وی با « باری روزن » با حضور معاون وزیر خارجه آمریکا، سفیر آمریکا در فرانسه، هوشنگ امیر احمدی (سر پل آمریکایی سیرا)، احسان نراقی و... بر گزار شد که از طیف مدعوین می توان به میزان برنامه ریزی انجام شده برای این جلسه پی برد، دیداری که اهدافی همچون زدودن حساسیتها و قبح زدایی از موضوع مذاکره با طرفهای آمریکایی و القا تغییر و عدول از اصول و ارزشها در میان جریانهای داخلی جمهوری اسلامی ایران بالاخص افرادی که به نوعی دارای سابقه خصومت با آمریکا بوده اند را دنبال می نمود؛ چنانکه روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در این خصوص نوشت: تغییری که در عبدی روی داده همان تغییری است که در بسیاری از ایرانیان روی داد که پذیرفته اند انقلاب بی اعتبار شده است.



* کنفرانس قبرس



دو کنفرانس در قبرس با کارگردانی حسین علیخانی برگزار گردید، «اسلام سیاسی و غرب» در سال 1376 و «ایران قرن بیست و یک» در سال 1378که بسیاری از چهره های رسانه ای حلقه های کیان و سلام و دیگر گروه ها در آن حضور داشتند. این کنفرانس از سوی بنیاد مجهول الهویه «گفتگوی جهانی» در نیکوزیای قبرس برگزار گردید و در آن عناصر مهم اطلاعاتی، سیاسی دولت آمریکا مانند گری سیک (مشاور امنیت ملی آمریکا)، ریچارد مورفی (معاون وزارت خارجه آمریکا)، ویلیام میلر (مسئول امور ایران سازمان اطلاعات آمریکا و مدیر بنیاد آمریکایی جستجو در زمینه های مشترک)، ساموئل هانتینگتون (استراتژیست مشهور آمریکا) و... شرکت و فعالیت داشتند.



ترکیب افراد ایرانی دعوت شده به کنفرانس مذکور بسیار قابل توجه و تامل است؛ در کنار عباس عبدی نام افرادی همچون هادیان، سمتی، علیرضا علوی تبار، بشیریه، اعظم طالقانی، عزت اله سحابی، شهلا شرکت، علی حکمت، شعله سعدی، صالح آبادی، نقیب زاده، سیف زاده، عمادالدین باقی، فاضل میبدی و موسوی بجنوردی دیده می شود.



گری سیک عنصر نشان دار سازمان جاسوسی آمریکا در این اجلاس نقش بسیار فعالی ایفا می نماید و برخوردهای گرم و صمیمانه او با برخی همچون شمس الواعظین و هادیان موجب تعجب حاضرین در اجلاس می گردد.



عزت سحابی درباره این اجلاس می گوید: « من چیزی که از آن کنفرانس مشاهده کردم این بود که در جلسات علنی و پانل ها هر کس حرف هایی می زد ولی روابط و صحبت های خاصی در اتاق های خصوصی اشخاص صورت می گرفت که از دید دیگران پنهان بود. آقای شمس الواعظین خودشان تعریف کردند که آقای گری سیک... از صحبت های آقایان صالح آبادی و عبدی راضی بوده است»



این دو کنفرانس نقطه اوج همگرایی همه صفوف همراه آمریکا از فراریان خارج از کشور تا اعضای حزب مشارکت که حزب حاکم محسوب می گشت، بود.



عبدی پس از آن در شهریور سال 1381 نیز در جمع ایرانیان مقیم انگلستان در «کانون توحید لندن» همه مواضع جدید آمریکا را تایید کرد و مدعی شد هم آمریکا با گذشته تفاوت کرده است و هم ایران در مسئله کوزوو و بوسنی و افغانستان با آمریکا همکاری نموده است! جالب آنکه او در این سخنرانی در حالی مدعی شد که آمریکا از مداخله مستقیم در دیگر کشورها دست کشیده است که چندی بیش از حمله آمریکا به افغانستان نگذشته بود.



این رفتار عبدی به حدی غیرقابل دفاع بود که او خود نیز در بازجویی هایش تصریح کرده بود: «... گفتگو کردن با مدعوین دیگر کشورها از جمله آمریکایی ها به تسهیل روابط یا عادی سازی روابط دو کشور منجر شده است، و طبعا چنین سیاستی مصوب نظام نبود و لذا نمی بایست در آنها شرکت جسته می شد.»



* طرح خروج از حاکمیت



عباس عبدی پیشنهاد خروج از حاکمیت را با سرمقاله ای در روزنامه نوروز در بیستم تیرماه 1381به صورتی جدی تر آغاز کرد؛ او که در پایان دور اول خاتمی با طرح نظریه عبور از خاتمی، تنها راه پیش روی اصلاح طلبان را به کار گیری چهره ای رادیکال تر عنوان می نمود، در مقاله ای با عنوان «سخنی با خاتمی؛ استخوان لای زخم تا کی» با یادآوری تز قبلی خود و با اشاره به سخنان خاتمی در 13 آبان 1380 که شکست سیاست های اعتدالش را بیان داشته بود، به او یادآوری کرد که تنها دو گزینه پیش روی اوست، یا کناره گیری از مسئولیت و یا اتخاذ سیاستی جدید! و از او خواست یا با برگزاری رفراندوم مجوز اجرای دیدگاه های صریح تری را از مردم بگیرد و یا از حاکمیت خارج شود.



روزنامه « کیهان » با اشاره به انتقاد شدید شورای عالی امنیت ملی و معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد که همراه با تذکر قانونی بوده است و نیز علی ربیعی دبیر شورای عالی امنیت ملی نسبت به عملکرد افراطی نوروز در چند روز اخیر نوشت: آنها (روزنامه نوروز و عباس عبدی اشاره به نامه وی در تحریک خاتمی مبنی بر خروج از حاکمیت ) گمان می کردند می توانند همان پروسه ای را که با آیت الله طاهری طی کرده بودند با رئیس جمهور نیز طی کنند اما سخنگوی دولت تاکید کرد رئیس جمهور مخالف سرمقاله نویس نوروز (عبدی ) و خروج از حاکمیت است.



اما عبدی دست از این نظریه نکشید و با متهم کردن روزنامه های منتقد دولت به اینکه «حملات برای جلوگیری از تصمیم خاتمی است» این بحث را در کنگره سوم حزب جبهه مشارکت نیز دنبال نمود. جانمایه نظریه خروج از حاکمیت، بر این فرضیه استوار گردیده بود که مشروعیت نظام ناشی از حضور جبهه دوم خرداد است و از این رو یا باید نظام کاملا تسلیم این جبهه شود و یا با خارج شدن عناصر این جبهه که در راس آنها خاتمی بود از حاکمیت نظام یا به خواسته آنها تن دهد و یا روند فروپاشی را در پی گیرد.



او در 5 مرداد ماه 1381 در کنار محمدرضا خاتمی و وفا تابش در یک نشست خبری حاضر گشت تا مواضع حزبش را پس از این کنگره مطرح نماید، او بار دیگر مهمترین بحران فراروی جامعه بحران مشروعیت یا بحران اعتبار دانست و به عنوان حلقه تکمیلی سخنان آغاجری گفت: روند اصلاحات به کندی پیش می رود و همین امر امید مردم را به تدریج به یاس تبدیل می کند... اینک روحانیت به عنوان یک گروه مرجع جهت ارائه نظرات دینی نزد جوانان بعد از « اعضای خانواده » « روشنفکران دینی » « دانشگاهیان » و « دوستان » در رده پنجم قرار می گیرد. انفکاک میان روحانیت و دین نزد دانشجویان دانشگاهها شدیدتر است. فقط 6.5 درصد دانشجویان با این گزاره که « دین همان دینی است که روحانیت می گوید » موافق و 81.8 درصد مخالف بوده اند... ما معتقدیم که ادامه وضع موجود امکانپذیر نیست. مخالفان اصلاحات هم باید به تجربه دریافته باشند که هیچ راهی برای بازگرداندن اوضاع بر وفق مرادشان وجود ندارد. بنابراین باید پذیرفت که برای اصلاح امور که خواست عمومی مردم است اقدامی عاجل ضرورت دارد.



این بار استناد او به نظرسنجی ای بود که بسیار دور از واقعیت می نمود و خیل عظیم دانشجویان مذهبی دانشگاه را به خشم آورد.



عباس عبدی روزهای پایانی شهریورماه آن سال را در لندن به سر برد و طی سخنانی در آن کشور، ضمن دفاع از سیاستهای آمریکا خواستار کناره گیری خاتمی از قدرت در صورت عدم تصویب لوایح افزایش اختیارات رئیس جمهور و حذف نظارت استصوابی شد و تهدید کرده بود « جز تصویب و تایید این دو لایحه هر برخورد دیگری که با آنها صورت گیرد نه تنها مشکلات نظام را حل نخواهد کرد بلکه ممکن است به فروپاشی نیز منجر شود.»



پروژه خروج از حاکمیت وی درست از زمانی آغاز شد که وی کمر به حذف شورای نگهبان بست، او در 23 آبان 79 در روزنامه همبستگی نوشت: «اکثریت مردم شرع مورد نظر شورای نگهبان را نمی شناسند و قبول ندارند یعنی این شرع آن چیزی نیست که ملت آن را پذیرفته باشند. این شرع را خدا نیافریده و هیچ کس نیز آن را نمی شناسد. پس در حقیقت نمی توان آن را شرع دانست.»



این پروژه او حتی از سوی حزبش نیز مورد استقبال قرار نگرفت و او جبهه مشارکت را به دلیل عدول از بیانیه کنگره سوم حزب منحرف شده از مسیر اعلام کرد و از آن استعفا نمود.



بیانیه کنگره سوم که توسط خود عبدی به نگارش درآمده بود، مدعی فروپاشی اجتماعی شده بود اما در بیانیه کنگره های بعدی به نوعی مطالب مطرح شده در آن مورد تردید قرار گرفت.



عبدی چندی بعد در سخنرانی برای شاخه جوانان حزب مشارکت گفت« اصلاح طلبان باید در دوران « شکاف قدرت و مسئولیت » از حاکمیت خارج میشدند تا اخراج صورت نگیرد. سید محمد خاتمی در پائیز سال 80 بنا داشت در مورد خروج از حاکمیت تصمیم قطعی بگیرد ولی هنگامی که بوش ایران را محور شرارت نامید این موضوع به تاخیر افتاد.»



با دستگیری او در سال 81 مشارکت مانور تبلیغاتی گسترده ای کرد اما او پس از آزادی از زندان مواضعی افراطی تر اتخاذ نمود و به انتقاد شدید از خاتمی پرداخت. او که از مشارکت کناره گرفته بود بارها این حزب را به نقد کشید و با ارسال نامه ای پیشنهاد آنها را برای بازگشتش به این حزب رد کرد و خواستار مواضعی تندتر شد.



آخرین حضور تشکیلاتی او را احمد منتظری در گفتگو با رادیو آزادی اعلام کرد که او در کنار محمدرضا خاتمی میردامادی شکوری راد و حدود 20 نفر از اعضای حزب مشارکت، در زمانی که منتظری ممنوع الملاقات بوده است از بالکن خانه وی که در فاصله 10 تا 15 متری با پدرش ملاقاتی کرده اند که به تعبیر او برای حال مزاجی منتظری بسیار مناسب بوده است.

منبع:رجا نیوز
منابع:


سازمان مجاهدین خلق/ پیدایی تا فرجام/ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

خاطرات احمد قدیریان/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

خاطرات عزت شاهی/ دفتر ادبیات انقلاب اسلامی

برای تاریخ (مصاحبه با سعید حجاریان)/ نشر نی

آرشیو روزنامه های جمهوری اسلامی، کیهان، شرق و مجله های چشم انداز ایران و نگاه نو

مصاحبه با اعضاء وقت دادستانی انقلاب اسلامی

صحیفه نور جلد 21

آرشیو روزنامه های کیهان، بامداد، میزان، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، اعتماد، زن، ایران، جامعه، آفتاب امروز، اخبار، صبح امروز، پیام آزادی

مجموعه کتب اسناد لانه جاسوسی/ دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

خاطرات احمد قدیریان/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

کتاب "آن سوی اتهام"/ نشر نی

سایت شخصی عباس امیرانتظام

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا